شايد سخن حق



با سه عدد سيب‌زميني
و دو چنگال
يك مداد كوچك هم گذاشتم به عنوان تكيه‌گاه
وسيله‌اي كه شگفت‌زده‌شان كرد!



نمي‌توانستند بفهمند چرا
در عجب
توجه‌شان را شديداً جلب
خواستند حتماً به مدرسه ببرند

تمام مجموعه روي يك لبه مداد مي‌ايستد
چيزي كه عجيب به نظر مي‌رسد
شاگردان مدرسه را هم به شگفتي واداشت
مجبور شدم توضيح دهم
مفصل درباره مركز ثقل
تا ياد بگيرند و براي هم‌كلاسي‌ها تعريف كنند

حقيقت اين‌كه پرنده‌اي را ديده بودند
جايي
پلاستيكي
روي نوك خود قرار گرفته
با اين‌كه توقّع مي‌رفت بيافتد
سرجايش متوقف مانده
اين شد كه اين نمونه را در خانه ساختم
تا ببينند و ياد بگيرند

قالَ علي (ع) وَ قَدْ مَدَحَهُ قَوْمٌ فى وَجْهِهِ: «اللّهُمَّ اِنَّكَ اَعْلَمُ بِى مِنْ نَفْسى، وَ اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْهُمْ. اللّهُمَّ اجْعَلْنا خَيْراً مِمّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْلَنا ما لايَعْلَمُونَ.» (نهج‌البلاغه، ح100)
گروهى در مقابلش او را ستودند، فرمود: پروردگارا، از من به من آگاه ترى، و من به خودم از آنها داناترم. خدايا، ما را بهتر از آنچه به ما گمان دارند قرار ده، و از ما آنچه را که خبر ندارند بيامرز. (ترجمه انصاريان)


تا آمد، تحليل كردم
با دقت تا بفهمم
نفهمم كه نمي‌توانم نقد كنم
چيزي كه نقد نشود
پذيرفتني هم نيست
امكان خطا دارد
وقتي از جانب انساني ارائه شده باشد



[نمودار كامل]

اول بحث اسم‌گذاري‌ست
اين‌كه
براي دعوت انبياء
«بهار»
واژه‌سازي‌ست
بد نيست
ولي
آن‌جايي نگران‌كننده مي‌شود
كه ما
خودمان را
«بهار» بناميم
همان
همان بهاري كه دعوت انبياء بوده
پس ما
مظهر دعوت انبياء مي‌شويم
و مخالفين ما
مخالف دعوت انبياء

اين بماند
انحراف اين‌جا خود را بيشتر نشان مي‌دهد
جايي‌كه
«آزادي» تقديس مي‌شود
و «مطلق» مي‌گردد
مطلق؟!
آري
نمودار را خوب ببينيد
تحليلي كه كرده‌ام
كاملاً همان واژه‌هاي متن است
بدون كم و كاست تقريباً

مقدمه هيچ
بگذاريم كنار
بياييم سراغ بند سوم
حتي از بند دوم هم مي‌گذريم
جايي كه از «انحصار» سخن به ميان رفته
از «دست‌اندازي»
كه مخالفين را انحصارگر معرفي كند
اما بند سوم
عمق انحراف را مي‌شود در آن ديد
اين‌كه
«حقيقت انساني صرفاً در آزادي كامل شكوفا مي‌شود»
در دنيا؟!
خب بحثش در دنياست ديگر
آخرت را كه نمي‌گويد
اما آيا چنين است؟!
وقتي آزادي مطلق شود
آيا ديني باقي مي‌ماند؟!

با اعتقادات اسلامي نمي‌سازد
وقتي خداوند آدم را از خوردن ميوه‌اي خاص نهي مي‌كند
وقتي
ابليس را مأمور به سجده مي‌كند
آزادي‌ها را محدود كرده
اصلاً دنيا را براي همين خلق كرده
براي محدود كردن آزادي‌ها
تا
مطيع از غيرمطيع مشخص شود
البته كه اختيار داده
ولي
آزادي مطلق خير!

پيامبران الهي براي همين ارسال شده‌اند
تا خبر را برسانند
و احكام را بيان كنند
احكام چيست؟
محدوديت‌هايي كه صلاح انسان است
سلب آزادي‌هايي
كه بشر را به تعالي مي‌رساند
خود ِ آزادي
خير
سلب ِ آزادي!

چرا؟!
جامعه چون كشتي‌ست
زيباترين تعبير رسول مكرّم اسلام (ص)
آزادي اگر مطلق باشد
يكي نشيمن‌گاه خود را سوراخ كند
همه را غرق كرده
آزادي هرگز نمي‌تواند مطلق باشد
و البته
هرگز نمي‌تواند غايت باشد
فلسفه خلقت قرار بگيرد

و مگر انقلاب اسلامي جز اين است؟!
جمهوري اسلامي يعني
نظام مبتني بر ولايت فقيه چه مي‌خواهد؟
چيزي جز بسط فقه در جامعه
فقه مگر چيست؟
چيزي جز دستيابي به امر و نهي‌هاي خداوند متعال
همو
فقط همو كه حق تشريع دارد
شارع مقدّس
همو كه حق دارد آزادي‌ها را محدود كند
نظام اسلامي كه ادعايي جز اين ندارد
اصلاً فقيه كه حق تشريع و جعل حكم ندارد
دارد؟!

وقتي آزادي را با اختيار قاطي كنيم
محصول همين است
براي فريب البته
تا ذهن مخاطب مشوّه شود
سره را از ناسره تشخيص ندهد
اختيار البته كه به معناي عدم جبر در اراده است
اراده آزاد است
اما
اين غير از آزادي اجتماعي‌ست
و آزادي البته فردي
فردفرد انسان‌ها به هم گره خورده‌اند
اين آزادي نمي‌تواند مطلق باشد
و نبايد هم!

وقتي محدوديت را به شيطان نسبت مي‌دهيم
بازي با كلمات است
شبيه به متصوّفه
عبارات شعري‌ست
مخلوط كردن «باطن» با «ظاهر»
شيطان علي‌الظاهر به آزادي دعوت مي‌كند
در باطن امر محدوديت است
وقتي اين باطن را با ظاهر يكي كنيم
در عبارات خود
مخاطب گمراه مي‌شود
راه انحراف باز:
«پس هر كسي كه آزادي را محدود كند شيطاني عمل كرده»
و مخاطب چه مي‌بيند؟
اين كه فقها يك‌سره مشغول محدود كردن آزادي‌اند!

اين دروغ بستن به خداوند متعال است
اين‌كه
عبوديت خدا معادل آزادي گرفته شود
و در كنار آن
پذيرش ِ هر نوع محدوديتي در آزادي انسان‌ها
ديكتاتوري و استبداد تلقّي گردد
كه چه شود؟!
كل «شرع مقدّس» معادل ديكتاتوري
و مخالف عبوديت!

جايي‌كه هدف از تشكيل نظامات اجتماعي
مقابله با عوامل محدودكننده آزادي ذكر شود
مخاطب
كدام معنا از آزادي را درك مي‌كند؟!
معناي صوفيانه و عرفاني
يا اجتماعي و معهود در ميان مردم را؟!

البته كه اگر بپرسيم
از نگارندگان و معتقدان
آن را باطني معنا مي‌كنند
همان آزادي كه انسان را به معراج مي‌برد
آزادي از زنجيرهاي گناه و فسق و معصيت
كه بر روح انساني بسته مي‌شود
اما اين آن‌چيزي نيست كه مخاطب مي‌فهمد
تدليس دقيقاً يعني همين!

آنارشيسم را مي‌شناسيم
آيا تعريف آن جز اين است:
«وقتي همه به طور كامل آزاد باشند»
نتيجه‌اش را اين‌طور ادعا كرده‌اند:
«فرصتي براي و تبعيض باقي نمي‌ماند»
آيا چنين است؟!
در دنيا چنين است؟!
دنيا با آزادي كامل برقرار مي‌ماند؟!
انسان در دنيا با آزادي كامل به رشد و تعالي مي‌رسد؟!
حاشا و كلا
من در شگفتم
از اين فريب
از اين انحراف
و متأسفم
بسيار زياد
از اين‌كه چطور آدم‌هاي دوست‌داشتني‌مان اين‌طور متحوّل مي‌گردند
فريب مي‌خورند و فريب مي‌دهند!

تك‌تك انسان‌ها شايسته احترامند؟!
من در عجب
آيا واقعاً؟!
بله
البته كه بالفطره هستند
بالذات يعني
در بدو تولّد
اما
انسان‌هايي چون فرعون
ظالم چون نمرود
هيتلر مثلاً
آيا شايسته احترام است؟!
چرا چيزهايي بگوييم كه با عقايد ديني‌مان نسازد؟!
وقتي اسلام خون محاربين و ارهابيون را هدر اعلام مي‌كند!

هدف خلقت را نبايد عوضي بگيريم
اگر اسلام توصيه به آباداني زمين مي‌كند
آيا
آيا آن را هدف خلقت مي‌انگارد؟
راه رسيدن به كمال مطلوب، آباداني زمين نيست
اگر چه آباداني زمين هم تكليف باشد
كمال مطلوب در آن نيست
آباد كردن زمين كه براي خداوند متعال كاري ندارد
او خود وعده رزق داده
سنّتي هميشگي
جنّت اوليه اين‌گونه بود
كاملاً آباد
آدم و حوا را ابتدا آن‌جا مستقر كرد
اما
شرايط امتحان
نياز به محدوديت بيشتر را ايجاب نمود
آباداني تكليف است
اما هدف نيست

مغالطه اين‌طور شكل مي‌گيرد
وقتي «باز» با «باز» مترادف گرفته مي‌شود
«در باز است و باز پرنده است!»
نهضت بهار به اين دوستان شناخته مي‌شود
و آن‌هايي كه محدودشان مي‌كنند
البته كه قضات همين كشور هستند
در متن
عنوان «شيطان» براي آن‌ها به كار مي‌رود
تا نگاه مغرضانه به هدف خود برسد
و اين خوب نيست
اين بازي با الفاظ و عبارات است
اين پسنديده و شايسته اين عزيزان نيست

مشاركت جهاني نيز
قطعاً امر مطلوبي‌ست
ولي
در وُسع غير معصوم نيست
مي‌دانيم اين را
در اخبار و روايات‌مان هم هست
معهود و مشهور ميان مؤمنان نيز
در كلام رهبر انقلاب هم
تحقق تمدن اسلامي در قطعه‌اي از عالم

خلاصه
منصفانه ننوشته‌اند
غلط اعتقادي و كلامي در آن هست
و بدتر از آن
كدورت و ناراحتي هم
مي‌توان عدم صدق نيّت را نيز از آن استشمام كرد
وقتي اين‌طور آشكار مغالطه مي‌كند!


«چرا بعضيا كار خوب كه مي‌كنن مي‌گن يكي ديگه كرد؟!»
سيداحمد پرسيد
- ببين پسرم!
خدا گفته كه كارهاي با اخلاص رو قبول مي‌كنه
و اگر اخلاص نباشه
نمي‌پذيره
مي‌دوني اخلاص يعني چي؟
«نه، يعني چي؟»

- وقتي كاري رو براي اين‌كه پيش خدا عزيز بشيم انجام بديم
مي‌شه با اخلاص
اما
اگه براي عزيز شدن پيش مردم باشه
خدا مي‌گه برو پاداشش رو هم از همون مردم بگير!

حالا
يك شاخص و علامت وجود داره
براي اخلاص
اين‌كه اگر كار خوبي انجام بدي
و مردم
خيال كنن يكي ديگه اون كار رو انجام داده
اگه
ناراحت بشي
يعني با اخلاص نبوده
براي ريا بوده
براي خوشامد مردم بوده
اما اگه برات فرقي نكنه
اين علامت اخلاصه

خب
حالا
بعضيا براي اين‌كه خودشونو امتحان كنن
يا
براي اين‌كه به خدا نشون بدن كارشون با اخلاص بوده
كار خير كه مي‌كنن
خودشون مي‌گن كه يكي ديگه انجام داده
مثلاً:
«اين پول رو يك بنده خدايي به من داد كه بدم به شما»
اين‌طوري ديگه هيچ ريايي در كارشون نيست
كاملاً مخلصانه مي‌شه

خوب برايش توضيح دادم
در حالي كه رانندگي مي‌كردم
كه خوب بفهمد
مفهوم اخلاص و ريا را
و فهميد
و بعدش
اما
يك سؤالي پرسيد
شگفت:
«اين‌كه دروغه، نيست؟!»

آه!
راست مي‌گفت
اصلاً حواسم نبود
خب دروغ كه گناه است
بزرگ‌ترين گناه
حالا اين را چگونه توجيه كنم؟!

ولي
من هميشه حرف حق را مي‌پذيرم
بايد صادقانه صحبت كنم:
- آفرين سيداحمد!
احسنت به تو!
درست فهميدي
به نكته دقيق و خوبي اشاره كردي
دقيقاً
اين دروغ است
يعني اين بندگان خدا
براي اين‌كه از ريا فرار كنند
خود را به دامن يك گناه ديگر مي‌اندازند
دروغ!

«خب پس بايد چكار كنند؟!»
- دروغ نگويند
بلكه اصلاً پاسخ ندهند
نگويند چه كسي داده
چه كسي نداده
اين‌طور مثلاً:
«آقا نپرس از كجا اومده يا كي داده، اين پول مال ِ شماست!»



پذيرفت
پاسخش را گرفت
و من
ياد خاطره‌اي افتادم
كه از حضرت امام راحل (ره) جايي خوانده بودم
با اين مضمون:
شخصي خدمت ايشان رسيده
وقتي دعوت فرمودند به صرف غذا
شخص تعارف كرده:
صرف شده، ميل ندارم!
امام (ره) پاسخ داده‌اند:
براي امر به اين كوچكي دروغ نگوييد آقا
شما غذا ميل نكرديد، الآن هم ميل داريد!
چرا براي اين امور بي‌ارزش خود را به گناه مي‌اندازيد؟!

راست مي‌گويد
خب بگويد: الآن غذا نمي‌خورم!

يك نگاهي به زندگي خود بياندازيم
به سنّت‌هايمان
خصوصاً حالا كه نوروز نزديك است
ديد و بازديد فراوان
چقدر.
كافيست كمي تأمل كنيم و دقت
چقدر به هم دروغ مي‌گوييم
در موضوعات بي‌ارزش زندگي
به خيال خودمان هم كار درستي مي‌كنيم
اين‌كه
احترام ميهمان يا ميزبان را نگه داشته‌ايم!

قال علي (ع): «وَ اِيّاكَ وَ مَصَادَقَةَ الْكَذّابِ، فَاِنَّهُ كَالسَّرابِ، يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعيدَ، وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَريبَ» (نهج‌البلاغه، ح38)
و از رفاقت با دروغگو حذر کن، چرا که مانند سراب است، دور را در نظرت نزديک و نزديک را دور مى کند. (ترجمه انصاريان)


يك جاهايي هم تورّم را صادر مي‌كنند
به عنوان پايان كلام عرض مي‌كنم
اين‌كه بانك و بورس در آمريكا تورّم كمتري ايجاد مي‌كند
و در كشور ما زياد
به خاطر صدور است
كشورهاي توسعه‌يافته كلوني‌ها را دارند
مستعمراتي براي صادرات تورّم
ما نداريم
و البته نبايد هم داشته باشيم
جنگ‌هاي آمريكا هم در دهه‌هاي اخير براي همين
بايد بخشي از جهان نابود شود
تا سرمايه براي احياي آن به گردش بيافتد
هر كشور توسعه‌يافته‌اي را كه مطالعه كنيد
چند كشور فقير را تحت قيموميّت دارد
وام مي‌دهند براي حمايت
ولي در حقيقت
تورّم خود را به آن‌جا صادر مي‌كنند
زيرا براي بازپرداخت وام
منابع آن كشور را مفت و ارزان به چنگ مي‌آورند
و با پولي كه اين وسط بهره مي‌برند
خريد ارزان و فروش گران
تورّم خود را صفر كه نه
كاهش مي‌دهند
يعني ضرر پونزي خود را كم مي‌كنند

كه چه؟
تا كسي نفهمد كه آدام اسميت غلط گفته
و نظام سرمايه‌داري از اساس ويران است
ثروت را كه نمي‌افزايد هيچ
آن را كاهش هم مي‌دهد
مثلاً آمريكايي كه بايد از توليد كالا ثروتمند مي‌شد
امروز از توليد خدمات پول در مي‌آورد
توليدي كه در تئوري آدام اسميت اصلاً مولّد محسوب نمي‌شود
يعني در حقيقت آمريكا
توليدش كاهش يافته
اگر با مقياسي كه آدام اسميت ارائه مي‌دهد نگاه كنيم
و چون ثروت در حقيقت همان حجم توليد است
آمريكا فقيرتر شده
ولي چون بدهي‌ها و سندهاي آن نقد به حساب مي‌آيند
از طريق بانك و بورس
اين كشورها به نظر ثروتمند نشان داده مي‌شوند
آن‌ها با كاري كه در كشورهاي فقير مي‌شود برپا مانده‌اند
تقسيم كار جهاني به قول خودشان
لباسشان در بنگلادش دوخته مي‌شود
لوازم برقي‌شان در چين
سيمان‌شان از فلان كشور آفريقايي
و.

بورس واقعاً مشاركت در سرمايه‌گذاري نيست
مي‌توانست باشد
و اگر بود خيلي خوب
ولي نيست
بورس با تفكيك ارزش سهام از ارزش سرمايه
خدمت بزرگي كرده است
به نظام سرمايه‌داري
براي انباشت سرمايه
براي افزايش فاصله طبقاتي
يعني افزايش فقر در جامعه
كاهش توليد
متزل كردن اقتصاد
اين‌ها آثار بورس است
بورس از اساس پليد متولّد شده!

موفق باشيد

[ادامه دارد.]


بچه‌‌اند ديگر
كودكان اين‌طور
همه‌كاره و هيچ‌كاره

كودك مي‌خواهد همه چيز را تجربه كند
هر شغلي را
هر فعاليتي را
اندكي بچشد

فكر مي‌كنم براي انتخاب
نياز به داده‌هاي اوليه دارد
انتخابي كه در جواني بايد انجام دهد
مسير آينده زندگي خود را



پيراهن سفيد تن كرده
از من خواست برايش پرينت بگيرم
تابلوي چشم‌پزشكي را
چسبانده به ديوار
مطب براي خود تأسيس كرده رسماً! :)

قال الأمير (ع): «الْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ» (نهج‌البلاغه، ح5)
دانش ميراثى گرانبها ، آداب پسنديده زيورهاى تازه، و انديشه آيينه اى صاف اسـت. (ترجمه انصاريان)


بار قبل خوب شد
اين‌بار
فقط يك اشتباه!



من اصلاً آرد سوخاري نمي‌خرم كه
پدرم خريده بود
مادرم هم استفاده نكرده
فرستاد براي ما.

خواستم حرام نشود
دور نريزم
فقط چند قاشق
فكر كردم در نان شيريني خوشمزه بشود
فقط چند قاشق.

به نظر من كه خوشمزه است
من دوست داشتم
من خوردم
از كلمپه‌هاي خودم
اما
بچه‌ها
فكر كنم ديگر خيلي دارند لوس مي‌شوند! :(

أميرالمؤمنين (ع): «الْقَناعَةُ مالٌ لايَنْفَدُ» (نهج‌البلاغه، ح57)
قناعت گنجى است که تمام نمى شود. (ترجمه انصاريان)


مگر مي‌شود
اصلاً اندازه نيست
فوقش بتواند
اين كمك كه سرانجامي ندارد!



زندگي اين‌طور است
بعضي به نتيجه مي‌رسد
بعضي خير
اما
مسأله اين نيست
مسأله اين است:
نيّت

انسان‌هاي خوب تلاش‌شان را مي‌كنند
همّت
بشود يا نشود
شايد خارج از اختيار
از توان
حتي اگر نشد؛
الأعمال بالنيّات!

أمير (ع): «اَهْلُ الدُّنْيا كَرَكْب يُسارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيامٌ» (نهج‌البلاغه، ح64)
اهل دنيا چون کاروانى هستند که آنان را مى برند در حالى که درخوابند. (ترجمه انصاريان)


از پاسخ کامل و دقيق شما سپاسگذارم.مشخص هست با صبر و حوصله پاسخ دادين.
اما چندتا سوال ديگه هم هست که لطف مي کنيد اگر پاسخ بدين.
هرچه به دنبال ابزاري به نام آيس برگ گشتم به مفهومي و يا ابزاري با اين واژه نرسيدم اگر امکانش هست بيان کنيد در کدام بازار استفاده  مي شود.
بيان کرديد که کشورهاي ليبرال فشار ها و تورم هاشونو انتقال مي دهند به ديگر کشور ها مثل کشور ما که البته حرف درستي است.اما سوال پيش مي ايد که چطور ايالات متحده تورم خود را انتقال مي دهد اما با اين اوصاف باز هم 18 تريليون دلار بدهي دارد؟
که البته گفته مي شود تا 2020 به 30 تريليون دلار مي رسد.
اين حجم بدهي درواقع از کجا  مي ايد؟الان که ديگر در جنگ نيستند وچرا وقتي دارند تورم خود را انتقال مي دهند بازهم گرفتار اين همه بدهي رو به رشد افسار گسيخته هستند؟
وشايد با وجود اين حجم از بدهي عملا از خودشون هيچي ندارند.
بورس ابزاري دارد که جلوي بورس بازي را بگيرد که به ان توقف نماد مي گويند،در جواب اين نماد جوابتان چيست؟
البته اين درست  است و مي توان عنوان کرد که تا بورس بخواهد متوجه اتفاقات بشود و جلوي نماد رو بگيره و توقف بزنه و حسابرسي کنه بورس بازهاي اصلي کارشون رو انجام دادن.
اما ايا هميشه قابل فرار هست اين ابزار؟
وايا با توجه به اين که ميدانيم بورس کم خالي از اشکال يا همه سازگار ان داراي اشکال است.ايا اين درست است که سهام رو به قصد بلند مدت ومنتفع شدن از  سود خود سهام که بهره وري کارخانه است خريد کرد؟ يا باز هم داراي ايراداتي است؟
که البته باز اين بحثي پيش مي ايد که سهام رو داري از بورس بازان خريد مي کني.
پاسخ شما چيست؟
و سوال ديگر اين که با وجود به شناخت ساختار بورس  و نحوه عملکرد افراد در ان.ايا به خيل اين افراد پيوستن و همين بازي کوئيستي رو انجام دادن داراي ايراد است؟
ايراد به مفهوم اينکه پول و درامد حاصله  کثيف است يا تميز؟
راحت کنم مطلب رو شخص خودتان باشيد انجام مي دهيد؟و اگر انجام نمي دهيد استدلالتونو بيان کنيد لطفا
مي دانم که باتوجه به ان همه توضيحات شايد ديگر نياز به پاسخي نباشد اما
در پاسخ اين سوال جواب دهيد که وقتي همه ميدانند در چه چرخه اي قرار گرفته اند و با علم واگاهي هستند و شرع هم در ظاهر با وجود شرايط و قوانين مي گوييد حلال اما باز چرا انجام نمي دهيد؟ يا مي دهيد؟
مطلب ديگر اين که نظراتان در مورد فارکس چيست؟
بورسي است که جهاني است و شايد همان قاعده اي که بيان شد حتما دران هم انجام مي شود اما صلاح هست ( با سرمايه کم شايد چند دلار وريسک کم و تجربه و اطمينان) وارد شد؟
و مي توان با اين استدلال وارد ان شد که با غير مسلمان وارد اين بازي کوئيستي مي شوي وايراد ندارد؟ پول حاصله تميز است يا کثيف؟لطفا استدلال خود را بيان کنيد.
و سوال ديگر خارج از اين بحث ايا ميتوان از غير مسلمان ي کرد؟
و ايا استثنايي هست؟مثلا از کافر و مشرک يا واهبي يا . موردي هست که ي از ان افراد حلال باشد؟
در شرايط کنوني که نرخ ارزها افزايش يافته و تورم هم بالا رفته و همه چيز گران شده ايا توليد کننده اي که مواد اوليه ان از قبل بوده و با قيمت پايين تر از الان اقلام مورد نيازشو تهيه کرده و الان ميخواهد عرضه کند مي تواند با نرخ جديد عرضه کند يا با نرخ گذشته بايد عرضه کند،چون قيمت اقلام خريداري شده اش قيمت قبل بوده بايد به قيمت قبل عرضه کند؟
همين توليد کننده اگر بخواهد همان مقدار اقلام مورد نياز خودش را تهيه کند براي ادامه توليد و بقا خودش بايد شايد چند برابر  گذشته بپردازو  در صورتي که ارز گران شد و طلا گران شد و ملک گران شد و قيمت قابل پذيرش شد يعني هرکسي طلا خريد کرد ارز خريد کرد ملک خريد کرد يا سهام بورس خريد کرد ان سود را به صورت حلال منتفع شد اما توليد کننده چيکار بايد کند؟
ايا اين اجازه رو دارد که با نرخ جديد عرضه کند يا بايد همچون گذشته با همان قيمت کار کند؟
سوال ديگر اينکه با توجه به همه توضيحات درست شما اما سوال پيش مي ايد که ايا تا زماني که پول توسط بانک ها مدام در حال خلق شدن هست پس ما نيز قاعدتا بايد همينطور دچار تورم باشيم اما اين وسط عرضه و تقاضا چه مي شود؟
وقتي مردم جيبشان خالي شده وقتي توان  خريد باقي نماند وقتي  قيمت ها نجومي شده  وبراي مردم متوسط هم نيز ديگر توان خريد و تقاضايي نمانده اين تورم هاي آتي چطور ميخواهند رشد کنند؟
تا يک جايي  مي توان گفت تاوان سوددهي بانک ها و سيستم پونزي رو مردم پرداخت ميکنند عام مردم اما وقتي ديگر جيبي نمانده که بخواهند از جيب مردم برداشت کنند برسر قيمتها و تورم چه مي ايد؟
ايا به رشد خود ادامه مي دهد همچون يک گاو سرکش  و قيمت ها با تورم  هاي اتي بالا مي رود و برگشت پذير نيستند؟
يا وقتي عملا کسي براي خريد نمانده باشد قيمت ها سير نزولي خواهند گرفت به خود؟
پيش بيني شما از اينده چيست؟
مشخصا چند ماه اينده و سال 98 ايا قيمت ها باز هم با توجه به مشکلات موجود و کارهاي انجام نشده بالا مي رود؟
بازهم تورم خواهيم داشت؟البته ان چيزي که طبيعي هست و سالي 20 درصد شايد نه ايا تورم بيش از اين تورم هاي ساليانه درپيش خواهيم داشت؟
ايا بازهم طلا مسکن ارز  و سهام افزايش پيدا ميکنند؟
ايا بازهم ارزش دارايي ها بالا مي رود و ارزش پول کاسته ميشود؟
ايا تغييرات محسوس خواهد بود؟


اين فيلم را مشاهده بفرماييد:
How To Beat The Market Makers Using Iceberg Orders

اين متن را هم در ويكي‌پديا بخوانيد:
https://en.wikipedia.org/wiki/Dark_pool#Iceberg_orders

اين معرفي را هم كه ببينيد:
https://www.tradingview.com/chart/GBPJPY/OgCPaokO-HOW-BIG-BANKS-MANIPULATE-THE-MARKET-ICEBERG-ORDER

به اين توضيح روشن درباره معاملات آيسبرگ در بورس مي‌رسيد:
This is a technique big banks use to hide large sizes orders they are trying to fill without the public seeing their smaller transactions and have price move against them.

[ادامه دارد.]


از بورس پرسيديد
و اين‌كه
آيا من خودم اگر امكانش را داشته باشم
در بورس سرمايه‌گذاري مي‌كنم يا خير
راستش
سال‌ها پيش
شايد ده يا دوازده
درگير اين مطلب شدم
همين پرسش
وقتي مكانيزم بانك را فاسد يافتم
مثل ديگران
به اسلامي بودن بورس فكر كردم:
خب!
بورس كه ديگر پول نمي‌سازد
بورس خيلي سالم است
چون دقيقاً با كار مرتبط است
مضاربه حقيقي همين است اصلاً
نه آن چيزي كه بانك‌ها تدليس مي‌كنند
من پول مي‌دهم به شركت‌هاي معتبر
آن‌ها كار مي‌كنند و سود مي‌دهند
ارزش توليدات شركت كه بالا مي‌رود
ارزش سهام من هم زياد مي‌شود
چه خوب!

درگير مطالعه اوليه بودم كه ضعف بورس را يافتم
با سؤالي كه هميشه از خود مي‌پرسم
وقتي با پيدايش يك ارزش و اعتبار مالي مواجه مي‌شوم:
اين پول دقيقاً از كجا آمده است؟!

من يك كبراي قطعي دارم
گزاره‌اي كه به آن يقين دارم:
پول و اعتبار و ارزش مالي از صفر به دست نمي‌آيد
يعني از هيچ، چيزي درست نمي‌شود
يعني اصل بقاي ماده و انرژي ديگر
يعني اگر من يك سيخ كباب خوردم
حتماً يك جاي دنيا بايد دويست گرم گوشت كم شده باشد!
به همين سادگي!

حالا سؤال هميشگي من در مواجه با كباب اين است:
اين دويست گرم دقيقاً از كجاي عالم كم شده است؟
تا بفهمم حلال است خوردن آن يا حرام!

[ادامه دارد.]


امروز صد سهم مي‌خرم
از شركت الف
فردا
بله دقيقاً فردا
گاهي تغيير زياد در يك روز صورت مي‌پذيرد
ارزش سهام من چند برابر مي‌شود
پس من داراتر مي‌شوم
يعني پول‌دارتر
با اين معادله مواجه مي‌گردم:
ارزش امروز سهام = پول نامعلوم + سود يك روز سهام + ارزش خريد سهام
من ارزش سهام را در روز خريد
و امروز
مي‌دانم
سود يك روز سهام هم مشخص است
زيرا شركت سود سالانه خود را
كه از محاسبه هزينه‌هاي توليد
و كسر از سود فروش محصولات به دست مي‌آيد
سر سال ارائه مي‌كند
ولي يك چيز نامعلوم است
پولي كه به اين معادله اضافه شده
و يك روزه ارزش سهام من را اين قدر بالا برده
اين پول از كجا آمده است؟

در حال تحقيق بودم
دنبال پاسخ اين سؤال
راستش تازه ازدواج كرده بودم
و يكي از شوهرخاله‌هاي زن سابقم
در بورس قم مسئوليتي داشت
در مهماني‌هاي خانوادگي فهميده بودم
خب اين يك فرصت بود
راهي براي اين‌كه به بورس وارد شوم

آيسبرگ را اولين بار در سايت يك شركت ايراني ديدم
شركتي كه كارگزاري بورس مي‌كرد
در معرفي خدماتش
مدعي بود كه سفارش آيسبرگ هم ارائه مي‌دهد
شيوه‌اي از سفارش
كه ماهيت واقعي بورس را لو مي‌دهد
مكانيزم عمل بورس را

از اين شيوه‌ها زياد است
شيوه‌هايي كه شفافيت را كم مي‌كنند
آب را گل‌آلود
تا فرصت براي عمليات پونزي بيشتر شود
مانند پامپودامپ

بورس شبيه به يك بازي‌ست
هر بازي قانون هم مي‌خواهد
اگر همه بخواهند از حدّ‌ و مرز فراتر بروند
سود‌ها را يك شبه به جيب بزنند
بازي به هم مي‌خورد
جمع مي‌شود اصلاً
بساط بازي و سودهاي كلان آن

[ادامه دارد.]


هاهاها.
مگر مي‌شود؟!
خودشان هم خنده‌شان گرفته
باور نمي‌كردند!

من گفته بودم
گفته بودم كه اشتباه مي‌كنيد
ولي
مريم
اصرار داشت برويم
اصلاً باور نمي‌كرد
اين‌كه با چنين فضايي روبه‌رو گردد



ابتدا خجالت مي‌كشيدند
در شأن خود نمي‌ديدند
اين‌كه
وارد استخر توپ شوند
بازي‌اي بچه‌گانه
در حد كودكان خردسال!

معلم داده بود
به عنوان جايزه
سه تا بليط
خانه بازي
جايي در خيابان عطاران

گفتم: بچه‌ها
اين خانه‌هاي بازي
مهدكودك‌اند
براي كودكان كوچك
در سن و سال شما نيست

مريم اما باور نمي‌كرد
او به معلمش اعتماد داشت
او فكرش را هم نمي‌كرد
عدم تناسب جايزه با سن جايزه‌گيرنده را :)

قال اميرالمؤمنين (ع): «عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ» (نهج‌البلاغه، خ90)
بندگان خدا، پيش از آنكه به ميزان حق سنجيده شويد خود را بسنجيد، و قبل از اينكه به حسابتان برسند خود را محاسبه كنيد، و نفس بزنيد پيش از آنكه راه نفس بسته شود، و مطيع خدا گرديد قبل از آنكه شما را به اجبار به سوى آخرت برانند. و بدانيد آن كه با واعظ و منع كننده اى از باطن خويش او را يارى نداده اند واعظ و منع كننده اى از غير خودش براى او نخواهد بود (ترجمه انصاريان)


همه كودكان دوست دارند
بزرگ شدن را
توهّم بزرگ بودن را
همين است كه پا در كفش بزرگ‌ترها مي‌كنند
از همان روزهايي كه راه رفتن مي‌آموزند

اين خوب است
به گمانم
اصلاً طريق رشد
راه بزرگ شدن يعني
بچه‌ها بايد بخواهند
تا بشوند
و بزرگ‌ترها.
تعجب مي‌كنم كه چرا اين‌قدر اصرار دارند آن‌ها را كودك نگه دارند!؟



بزرگ نگاهشان مي‌كنم
نه مثل خيلي از پدران و مادران امروزي
سعي‌ام از ابتدا اين بوده
اين‌جا هم مفصل نوشتم
سعي كردم بزرگ بپوشند
نه كودكانه
لباس بچگي نخرم
لباس بزرگي
طرح‌هاي آدم‌واري
بدون طرح‌ها و نوشته‌هاي كودكانه
تا
احساس كنند
بزرگي خودشان را
و هم
به خواست‌شان برسند
اين‌كه بزرگ شده‌اند
وقتي
تيپ ِ مردانه مي‌زنند!

قال (ع): «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ» (نهج‌البلاغه، ح44)
خوشا به حال كسى كه (پيوسته) به ياد معاد باشد و براى روز حساب عمل كند، به مقدار كفايت قانع گردد و از خدا راضى باشد (ترجمه مكارم)


اين‌جا مي‌خواهم جواب چند سؤال شما را با هم عرض كنم
يكي درباره توقف نماد
ديگري نهايت ِ تورم
يعني ته آن كجا خواهد بود؟
آيا هميشه ادامه خواهد يافت

خب، قبلاً اشاره كرده بودم
وقتي از ولفير صحبت كردم
اقتصاد سرمايه‌داري مانند دو ظرف آب متصل به هم روي دو كفه ترازوست
مانند داروغه ناتينگهام
يك سكه بايد بياندازد
تا باقي را بردارد
اگر آبي در كفه ديگر نباشد
به اين كفه آبي وارد نخواهد شد

پس
دولت سرمايه‌داري مدام بايد به قشر ضعيف پول تزريق كند
تا بتواند پول درو كند
بازار بورس هم از اين قاعده مستثني نيست
اگر كارگزاران عمده
و ارشد
رها شوند
تمام بورس را يك شبه مي‌بلعند
تمام دارايي كف بورس
يعني جمعيت خرده‌كارگزاران
بالا كشيده شده و تمام مي‌شود
روز بعد ديگر بورس راكد مي‌شود
و اين پايان نظام سرمايه‌داري‌ست
نظام سرمايه‌داري مثل رودخانه است
اگر سرمايه در آن جريان نداشته باشد
فوراً مي‌ميرد
زيرا در حال خوردن از آينده است
و كار در آينده
امروز در آن به مصرف مي‌رسد
پس بايد نيروهاي جامعه را همچنان وادار به كار كند

مثل همين خود آقاي پانزي
چرا بساطش را جمع كردند؟
خود آمريكايي‌ها
خود سرمايه‌دارها
يا همين اخير
آقاي مِيداف
او هم پونزي داشت عمل مي‌كرد

[ادامه دارد.]


چرخه سرمايه به خودي خود ارزش توليد نمي‌كند
چرخه سرمايه مانند آبي‌ست كه روي پره‌هاي آسياب ريخته مي‌شود
چرخه سرمايه بايد بتواند
بايد بتواند
تا نيروهاي كار جامعه را به كار بيشتر وادار كند
چگونه؟
با بدهي

من رباخوار
سنّتي‌ترين شيوه كاپيتاليزم
سرمايه‌داري
من هزار تومان دارم
ولي مي‌خواهم قدر دو هزار تومان كالا مصرف كنم
بدون اين‌كه كار كنم
البته كه براي به دست آوردن هزار تومان اول
بايد كار كرده باشم
رباخواري كه از صفر شروع نمي‌شود
كار انباشته اولي نياز است
ولي بحث سر هزار تومان دوم است
پولي كه قرار است بدون كار و بدون توليد به دستم بيايد
پول كه در حقيقت نه
كالا
يعني من هزار تومان كار انباشته دارم
چون كرده‌ام
حالا هزار تومان كار انباشته ديگر مي‌خواهم
بدون اين‌كه كار كنم
چه مي‌كنم؟
تحريص

مي‌روم سراغ كارگر:
تو دلت مي‌خواهد يك موتور سيكلت داشته باشي؟
البته كه كارگر مي‌خواهد
ولي او پنج فرزند و يك همسر دارد
ماهي صد و بيست ساعت كار مي‌كند
تا زندگي خود را در كف نيازها حفظ كند
زن و فرزند را
او دلش مي‌خواهد يك موتور بخرد
ولي
هرگز موتور خريدن
او را به كار بيشتر وادار نمي‌كند
زيرا خسته است
در هنگام خستگي
از خود مي‌پرسد:
آيا دو ساعت در روز بيشتر كار كنم تا بتوانم با پول آن موتور بخرم؟
نه
ارزشش را ندارد
بروم اين دو ساعت را با زن و بچه‌هايم خوش باشم
بيشتر حال مي‌دهد
بيشتز از زندگي لذّت مي‌برم
فوقش فردا هم پياده سر كار مي‌روم
مهم نيست
پاهايم قوي‌تر مي‌شود
بودن با زن و بچه بيشتر از موتور ارزش دارد!

او بيشتر كار نمي‌كند
او بيشتر مصرف نمي‌كند
او قناعت مي‌كند
زيرا لذّتي كه از همراهي با خانواده مي‌برد بيشتر از موتور است

[ادامه دارد.]


نامردند
اصلاً بر نامردي استوار شده
شرط مي‌بندم پول داده‌اند
نصف قيمت را
و گرنه كه اين‌طور ارزان نمي‌شد
پول ِ پارچه‌اش هم نيست

بله
اين‌ها را من گفتم
كي؟
وقتي به خانه آمديم
وقتي پوشيد
وقتي امتحان كرد
وقتي ديديم چه كلاهي سرمان رفته است!

بازار
نرفته بوديم لباس بخريم
ولي
قيمت را كه ديدم:
- مريم باورت مي‌شه پيراهن به اين قشنگي فقط 17 تومن
شلوار هم 12
امكان نداره اصلاً
بريم داخل مغازه را ببينيم

پر بود
مغازه پر بود از لباس
همه پيراهن‌ها 17
همه شلوارها 12
محال بود
قيمت پارچه را داشتم
پارچه‌اش بيشتر از اين مي‌شد!

- آقا تنگ است يا گشاد؟ چسبان نباشد؟
: نه، نيست!
- شلوارها چطور؟
: اين سري اين طرف ساپورت نيست!
- اتاق پرو داريد؟
: نه، نداريم!

امكان امتحان كردن كه نبود
تابلو هم زده بود: پس گرفته و تعويض نمي‌شود!
اعتماد كرديم
مريم خوشش آمد
پيراهن و شلواري انتخاب كرد
به نظر گشاد مي‌آمدند
بدون پوشيدن كه نگاه مي‌كردي
اين شد كه خريديم
و.

بله
در خانه فهميديم تنگ است
لباسي
كه در شأن خانوادگي ما نبود
لباس‌هايي چسبان
با قيمتي ارزان
همين است كه ظاهر جامعه تغيير مي‌كند
و فرهنگ
وقتي با ارزش‌ها گران مي‌شود
و بي‌ارزش‌ها ارزان
چرا؟!

- مريم!
شك ندارم كه آمريكا نصف پولش را داده
يعني اصلاً
به نظرم
همين سوروس و بنياد دموكراسي آمريكا آمده‌اند
پول دستي داده‌اند به يارو
گفته‌اند اين لباس‌ها را نصف قيمت بفروش
و گرنه امكان ندارد
اين‌قدر ارزان؟!

من البته كم نياوردم
پارچه مناسب در خانه داشتم
از نظر رنگ
يك تركيب مناسب انتخاب كردم
پيراهن را گشاد كردم
شلوار را هم



درز را از دو طرف باز كردم
از آستين تا دامن لباس
پارچه اضافه كردم
هر طرف 20 سانت
دوختم و سردوزي كردم
درست شد مثل لباس آماده
هر كسي كه ديد نفهميد
همه اول فكر كردند همين‌طور خريده‌ايم
تا وقتي كه نگفته بوديم

دشمن هست
ممكن نيست نباشد
وقتي هدف ما دو تاست
هر كدام
تلاش مي‌كند تا مسير ديگري را تغيير دهد
دو هدف دو مسير مي‌خواهد
از يك مسير كه نمي‌شود رفت
هر كدام
منحل شدن ديگري را مي‌خواهيم در خودمان!

قال اميرالمؤمنين علي (ع): «وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ يَفْرِي جِلْدَهُ لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ. أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ، فَأَمَّا أَنَا فَوَاللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذَلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِيحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ ما يَشاءُ» (نهج‌البلاغه، خ34)
سوگند به حق، كسى كه زمينه سلطه دشمن را بر خود فراهم كند تا دشمن گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را بكند، عجز و بى غيرتيش بزرگ، و دلش كه در قفسه سينه اش جاى دارد ناتوان و ضعيف است. تو اگر مى خواهى اين گونه باش، اما من به خدا قسم قبل از آنكه فرصت سلطه به دشمن بدهم با شمشير مشرفى چنان بزنم كه استخوان ريزه هاى سرش بپرد، و بازو و قدمش قطع شود، و بعد از آن خداوند هر چه را خواهد انجام دهد. (ترجمه انصاريان)


مي‌دانم سخت شد
اجازه دهيد بيشتر توضيح دهم
قبلاً عرض كردم كه پول چيست
اعتبار چيست
ارزش مالي چيست
حتي سهام هم
همه اين‌ها به خودي خود هيچ چيزي نيستند
اين‌ها كارهايي هستند كه فشرده شده‌اند
بسته‌بندي شده‌اند يعني
يعني اگر نانوا كار نكند
اگر قصاب كار نكند
اگر كشاورز و دامدار
اين اسناد مالي تهي مي‌شوند
هيچ نيستند
به قول آدام اسميت فقط كار مولّد ارزش مي‌سازد
كارهاي خدماتي را مولّد نمي‌داند

خب
خوب دقت كنيد
من هزار تومان پول دارم
اين هزار تومان را كه نمي‌توانم بخورم
بايد تبديل به كالا شود
تا قابل مصرف باشد
اما با اين هزار تومان فقط به اندازه هزار تومان مي‌توانم كالا بخرم
من اگر رباخور باشم
اگر بانك‌دار باشم
اگر بورس‌باز باشم
خب يعني مي‌خواهم بدون كار كردن
بدون توليد كردن
اين هزار تومان را بكنم دو هزار تومان
تا قدر دو هزار تومان با آن بخورم
مگر مي‌شود؟
بيشتر شبيه به جادوگري‌ست
از هيچ كه چيزي خلق نمي‌شود
بله
بيشتر سازوكارهاي نظام سرمايه‌داري شبيه به شعبده‌بازي‌ست
ترفندهايي كه
مانند سحره فرعون
چشم مردم را فريب مي‌دهد

وقتي من دو هزار تومان كالا بخواهم
پس بايد دو هزار تومان كالا توليد شود
ولي طرف حساب من فقط يك هزار تومان كالا توليد مي‌كند
و من فقط همان را مي‌توانم از او بگيرم
پس چه كنم؟

[ادامه دارد.]


حالا من رباخوار
به او پيشنهاد مي‌كنم:
اين هزار تومان را بگير
موتور بخر
ماهي ده تومان به من برگردان
روز آخر دو هزار تومان به من پس داده‌اي
فشار هم به تو نمي‌آيد
موتوردار هم مي‌شوي

وسوسه است ديگر
طرف هم كه حساب و كتاب درستي بلد نيست
اين طور قضاوت مي‌كند:
چه خوب!
بدون اين‌كه پول بدهم صاحب موتور مي‌شوم
بعد كم‌كم پس مي‌دهم
بدون اين‌كه مجبور باشم فشار به خودم بياورم

ولي بعدتر
مي‌بيند كه ناگزير شد روزي يك ساعت بيشتر كار كند
زيرا
با آن مقدار كاري كه مي‌كرد كه تراز مالي‌اش صفر بود
دخل و خرجش مساوي
حالا خرج رفته بالا
چون اقساط وام اضافه شده
پس قطعاً بايد درآمد را افزايش دهد
يعني بيشتر كار كند
حالا آيا مي‌تواند زن و فرزند را به اضافه كاري ترجيح دهد؟
خير
زيرا ديگر مديون است
مجبور يعني
قبلاً بين اضافه كاري و خانواده
دومي را برمي‌گزيد
يا حتي بين اضافه كاري و رفتن به سينما
اما حالا
براي حفظ خانواده مجبور است تا حدّ مرگ هم كه باشد
كار كند
چرا؟

آها
اين مهم است
رباخوار
يعني سرمايه‌داري سنّتي
چطور مي‌تواند كارگر مولّد را به كار بيشتر وادار كند
به بازپرداخت وام
از طريق انحصار زمين
زيرا خانه او را رهن وام مي‌كند
درباره انحصار زمين مطلب خيلي بيشتر است
كه غم‌بارتر
«انحصار» يا مونوپولي پاشنه آشيل نظام سرمايه‌داري‌ست
اگر نباشد
كاپيتاليزم نيست

خلاصه
او امروز براي حفظ خانواده
ناگزير است دولاپهنا كار كند
در حالي كه قبل‌تر
براي حفظ خانواده كمتر كار مي‌كرد

[ادامه دارد.]


به خدمت گرفتن
انگار در خون ماست
شايد هم در ژن‌ها
همه انسان‌ها
از كودكي

پارك كه مي‌رويم
تا مي‌بينند
مي‌خواهند سوار شوند
سواري بگيرند
هر بار كه مي‌رويم
استثنا ندارد
از مجسمه‌ها
از حيوانات بي‌جان
انگار ننشينند آرام نمي‌گيرند
اصرار و اصرار



انسان است ديگر
سيطره مي‌خواهد
تسلط
سلطه‌گري

هواي نفس است
آرام ندارد
مي‌خواهد همه عالم خدمت او كنند
اگر زورش به زنده‌ها نرسد
بلكه مرده‌ها
بلكه مجسمه‌ها
بكله نمادها حتي

مرد مي‌خواهد كه غلبه كند
و نفس را به زنجير كشد!

قَالَ (عليه السلام): «يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا، فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لَا يَرُوعُهُ مِنْهَا إِلَّا صَرِيفُ أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ. أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا» (نهج‌البلاغه، ح359)
اى اسيران هوا و هوس، آرزوها را كوتاه كنيد، زيرا مردم دلبسته به دنيا را جز صداى دندانهاى حوادث از اين دنيا نمى ترساند، اى مردم، خودتان عهده دار ادب كردن خود شويد، و نفس را از جرأت بر عادات هلاك كننده باز گردانيد. (ترجمه انصاريان)


دقت كرديد
نظام سرمايه‌داري ناگزير به افزايش كار مولّد است
زيرا پول كه نمي‌تواند كالا توليد كند
پس وقتي پول پول آورد
يعني توليدكننده را توليدكننده‌تر كرد
يعني ده ساعت كار كارگر را
تبديل به صد ساعت كار كرد

در ابتدا خيال مي‌كرديم اين افزايش توليد از طريق توسعه صنعت است
شعار اين بود
اين‌كه سرمايه وقتي انباشته شود
مي‌تواند هزينه‌هاي توليد را كاهش دهد
بنابراين
اضافه توليد، ناشي از سرمايه است
نه افزايش كار كارگر
پس به كارگر فشاري نيامده
محصول هم بيشتر شده
سودآوري هم

ولي ماركس در كتاب سرمايه
با بيان مثال‌هاي فراوان
و نشان دادن آن‌ها با معادلات رياضي
ثابت مي‌كند كه اين طور نيست
سرمايه پيوسته در تلاش است تا نيروي مولّد را به كار بيشتر وادار كند
برده‌داري نوين
از گرده همه آدم‌ها بيشتر كار مي‌كشد

تورّم هم همين است
تورّم كارش همين است
تورّم تا كجا ادامه پيدا مي‌كند
تا زماني كه پيوسته حجم كار مردم را افزايش دهد
ديروز اگر يك ساعت كار مي‌كرد پنج تا نان مي‌خريد
امروز اما
با يك ساعت كار فقط چهار نان مي‌تواند بخرد
چرا؟
آيا حقوقش كم شده؟
نه
ولي نان گران شده
ولي در واقع نان نيست كه گران شده
بلكه ارزش پول كم شده
يعني در حقيقت همان اولي درست بود
حقوق او كم شده است
چون حقوق او با پول پرداخت مي‌شود
و بانك‌ها
ارزش پول را شناور مي‌كنند
و اين تخلّف از وعده‌شان است
روزي كه طلا و نقره را از ما گرفتند و جايش سكه دادند
پول فيات درست شد
بدون پشتوانه!

[ادامه دارد.]


اجازه دهيد كمي علمي‌تر عرض كنم
منطقي‌تر
با گزاره‌هاي قابل فهم‌تر
خلاصه‌تر:
1. پول كالا توليد نمي‌كند
2. پول پول مي‌آورد (در نظام ربوي يا سرمايه‌داري)
3. پول كالا مي‌آورد
4. نيروي كار افزايش نيافته است

ديديد چه شد؟
يعني پول پول مي‌آورد
پس پول كالا مي‌آورد
چون با پول كالا مي‌خريم
ولي در فرض 1
ما بديهي مي‌دانيم كه پول كالا خلق نمي‌كند
پس پول كالايي را مي‌آورد كه خود خلق نكرده است
پس چه كسي اين را خلق كرده است؟
نيروي كار هم كه ثابت بوده
چون پول‌دار كه كار نكرده
او با پول پول درست كرده
يعني ما پولي داريم كه معادل آن كار ِ توليدي نكرده‌ايم
پس يك كسي بايد كرده باشد
اين كار توليدي را
چه كسي؟
همان نيروي كاري كه ثابت است
يعني چه؟
يعني نيروي كار بايد بيشتر كار كرده باشد
تا بتواند هزينه كالاهاي پول جديد را هم تأمين كند
به همين سادگي!

اما اين‌كه چرا آمريكا با اين‌كه بدهكار است
باز هم ثروتمندترين كشور جهان است
خيلي جالب است
سؤال مهمي‌ست
و پاسخ روشني هم دارد
اقتصاد آمريكا خيلي ويژه است
متفاوت از بسياري كشورهاي جهان

زمان نيكسون
يكي از رئيس‌جمهوران نامرد آمريكا
چند اتفاق شگفت افتاد
اولي اين بود كه معاوضه اسكناس با سكه نقره برچيده شد
قطع شد يعني
ي‌اي آشكار
تا روز قبل مردم سكه نقره را مي‌دادند و اسكناس يك دلاري مي‌گرفتند
روي آن هم نوشته بود قابل بازپرداخت به سكه نقره
روز بعد اما
بعد از تصميم و سخنراني نيكسون
ديگر اسكناس مي‌بردي به تو سكه نقره نمي‌دادند
يعني از وعده نوشته شده روي Note تخلّف كردند
اين روال تا امروز در آمريكا ادامه دارد

[ادامه دارد.]


تا مجري آمد
مريم كه ديد
اين جمله را به من گفت:
«حيف كه قدش كوتاست، وگرنه اينو برات انتخاب كرده بودم!»
خيلي مادرانه حرف زد
اين شد كه تعجب كردم!

ماجراي ازدواج است
بچه‌ها گاهي پيشنهاد مي‌دهند
بيشتر مريم
از خيلي سال پيش
پيشنهاد ِ همسر براي پدر!

شبكه را عوض كه كردم
خانم مجري كه آمد
از مريم پرسيدم:
«اين قدش بلنده، اينو پسند نكردي؟!»
قصد شوخي داشتم
و گرنه كه پسند خودم نبود
و مريم با بي‌تمايلي پاسخ داد:
«خب. اين شايد ازدواج كرده باشه!»



چند وقت پيش هم فروشگاهي رفته بوديم
خانمي چادري متصدّي بود
كمي كه دور شديم
مريم زيرگوشي پرسيد:
«ببين حلقه نداره؟»
- يه انگشتر داره، شايد به جاي حلقه استفاده كرده باشه. چطور؟
«خيلي خانم خوبي به نظر مي‌رسه آخه!»
- از چه نظر؟
«رفتارش خوبه، مي‌خنده، مهربونه»
- دختر گلم!
نبايد زود قضاوت كرد
بيشتر آدم‌ها در محيط كار مجبور هستند خوش‌رفتار باشند
بايد در محيط خانه ديد چه رفتاري دارند
از روي ظاهر نمي‌شود فهميد!

چقدر خوب است
اين‌كه
جرأت دارند اين‌طور صحبت كنند
با بزرگ‌تر خود
من اين جرأت را به آن‌ها دادم
فرصت
از كودكي
اجازه دادم نظر خود را بگويند
محترمانه
نقد كنند
پيشنهاد بدهند
اصلاً سؤال مي‌كردم و مي‌كنم
مدام نظرشان را
مي‌خواهم تا بگويند
اصرار دارم تا نقد كنند

مسئولين بايد اين‌طور باشند
جرأت بدهند
فضا ايجاد كنند
بخواهند

ما هم
بايد بتوانيم با بزرگان خود اين‌طور راحت باشيم
تا
بتوانيم دوستشان باشيم
دوست باشيم با آن‌ها
دوست بداريم‌شان
كمك‌شان كنيم
پيشنهاد و انتقاد

و گرنه
فاصله مي‌افتد
بين ما و بزرگان‌مان
فاصله‌هاي زياد
شكاف‌هاي پُرنشدني
اگر
ناگزير باشيم با هزار پيشوند و پسوند صدايشان كنيم!
«حضرت مستطاب»، «آيت الأرض و السماء»، «حجت خداوند بر مسلمانان»، «مقام عالي».

قال مولانا أميرالمؤمنين (ع): «إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ» (نهج‌البلاغه، خ216)
از بدترين و سخيف ترين حالات زمامداران نزد مردم صالح اين است که گمان برده شود آنها دوست دار تفاخرند و کار آنها را بر نوعى برترى جويى حمل کنند، من خوش ندارم که اين فکر در ذهن شما جولان کند که مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مى برم. من بحمدالله چنين نيستم و به فرض که من (به مقتضاى طبيعت بشرى) مدح و ثنا را دوست مى داشتم، آن را به سبب خضوع و تواضع در برابر خداوند سبحان ترک مى کردم. خداوندى که با عظمت و کبرياييش از همه سزاوارتر براى ثنا و ستايش است. (ترجمه مكارم)


بورس هم همين است
شكست در بورس بايد هر روز باشد
اما چقدر؟
نه به اندازه‌اي كه همه خرده‌سرمايه‌دارها ورشكست شوند
و گرنه ديگر از كار مي‌افتند
از بورس خارج مي‌شوند
يا از چرخه بانك بيرون مي‌روند
نظام سرمايه‌داري مانند نظام برده‌داري‌ست
هيچوقت مال خود را ضايع نمي‌كند كه
برده خود را نمي‌كشد
ممكن است او را گوش‌مالي بدهد
به كار بيشتر وادار كند
ولي اگر ببيند به مرحله مرگ نزديك شده
برايش پزشك خبر مي‌كند
دوا و درمان راه مي‌اندازد

نيروي مولّد در جامعه
در حكم برده براي سرمايه‌دار است
بازار بورس و بانك
قوانين يعني اين‌طور طراحي شده
تا جايي كه نيروي كار از كار نيافتد او را وادار مي‌كند
وقتي در حال سقوط است
دستش را مي‌گيرد
آن قوانيني كه فرموديد براي همين است
مثلاً قانون ورشكستگي
براي حمايت است
وقتي نابود شد
تمام بدهي‌هايش را صفر كند
ولي نه براي همه
نه هميشه
نه همه سهام
بازار سهام براي خود سهم ممتاز هم دارد
سهمي كه هميشه بايد سودش پرداخت شود
حتي پس از ورشكستگي
هميشه اولويت دارد
اين را ببينيد

فارغ از اين‌كه ماركس با چه معادلاتي اين را ثابت كرده
ما خودمان
با يك نگاه كلّي
در جامعه‌مان مي‌بينيم
در شهرهاي بزرگ‌تر
هر چه كه رفاه بيشتر مي‌شود
شاهد بيگاري بيشتر هستيم
مثلاً برادر من
در تهران
او قطعاً زندگي مرفه‌تري نسبت به من دارد
اما
ميزان كار او
بسيار بيشتر است
بسيار بيشتر از ميزان رفاهي كه دارد
يعني چه؟
يعني من اگر در همين شهر قم
نصف كاري را كه او هر روز انجام مي‌دهد انجام دهم
مي‌توانم همان ميزان رفاه كه او دارد را داشته باشم
ولي او در تهران
به خاطر هزينه‌هاي بالا
براي هر چيزي كه در اختيار دارد
دو برابر كار مي‌كند
اين در همه‌جاي دنيا هست
عين همين ماجرا
نظام سرمايه‌داري مردم را وادار به كار بيشتر مي‌كند
زيرا اين خيلي واضح است كه «پول كالا توليد نمي‌كند»

[ادامه دارد.]


اما
يك اتفاق مهم‌تر هم افتاد
كه خيلي از ماها از آن بي‌خبريم
اقتصاد آمريكا مستقل شد
از دولت
قبلاً اسكناس‌ها را «خزانه‌داري آمريكا» امضا مي‌كرد
حالا ديگر نه
«فدرال رزرو» امضا مي‌كند (قبلاً در اين‌جا با تصوير اسكناس نشان داده‌ام)
چه اتفاقي افتاده است يعني؟
اين يعني چه؟

ما در ايران بانك مركزي داريم
بانك مركزي نوكر دولت است
دولت بر تمام فعاليت‌هاي آن نظارت دارد
شوراي پول و اعتبار مال ِ دولت است اصلاً
پس پول ما دولتي‌ست
البته اين نبودها
اول كه ناصرالدين شاه امتياز بانك شاهنشاهي را به يك خارجي داد
آن روز نبود
بانك مركزي در حقيقت خارجي بود
و مستقل از حاكميت
بانكي كه اسكناس چاپ مي‌كرد و قوانين پولي و اعتباري را وضع
امروز ولي همه چيز دست دولت است

آمريكا اين طور نيست
دولت آمريكا تمام حق خود را واگذار كرده
بانك مركزي ندارد اصلاً
دوازده بانك خصوصي هستند
كه مستقل از دولت مي‌باشند:
«بر اساس قانون مصوب کنگره ايالات متحده آمريکا در سال 1913، "ذخيره فدرال " تأسيس شد. بر اساس اين قانون سرتاسر ايالات متحده آمريکا به 12 منطقه? بانکي تقسيم مي‌شود. کليه فعاليت‌هاي بانکي اين مناطق توسط هيئت مديره سيستم ذخيره فدرال کنترل و هماهنگ مي‌شود.»

دولت البته با آن‌ها ارتباط دارد
نماينده و ناظر
ولي
آن‌ها خصوصي هستند
و غيردولتي:
«بانک مرکزي ايالات متحده آمريکا. اين نهاد متشکل از 12 بانک مرکزي به عنوان حاميان فدرال رزرو و از نظر قانون ايالات متحده آمريکا، خصوصي و مستقل محسوب مي‌شود اما بخشي از تصميمات دولتي بر فعاليت آن‌ها دخالت دارد.»



اين متن را ببينيد:
اسكناس آمريكا
معرفي اسكناس‌هاي آمريكا تا صد سال پيش
حالا اين را بخوانيد:
اسكناس فدرال رزرو
اسكناس‌هايي كه
بعد از تحوّل در اقتصاد آمريكا
منتشر مي‌شوند

[ادامه دارد.]


حالا آيا دولت بدهي بانك‌هاي فدرال رزرو را بازپرداخت مي‌كند؟
نه!
چرا بكند؟!
اصلاً اين خواست فدرال رزرو است كه مدام به دولت وام بدهد
و پس نگيرد
زيرا واقعاً كه پولي جابه‌جا نمي‌شود
فقط سند بدهي امضا مي‌گردد
دولت آمريكا مدام به بانك‌هاي خصوصي بدهكارتر مي‌شود
همين
و بانك‌دارها هم در مقابل
اولاً:
ثروت‌شان افزايش مي‌يابد
زيرا تمام اين طلب‌هايشان از دولت تبديل به پول مي‌شود
يعني مانند پول كار مي‌كند
چون اعتبار است
يعني سندي‌ست كه يك روز قرار است مثلاً الكي به پول بدل گردد
كه البته هرگز نمي‌گردد
ولي بانك‌ها همين سندها را پشتوانه وام دادن به مردم قرار مي‌دهند!
تعجب نكنيد
اين همان جادوگري رباست
كه بانك‌ها امروزه انجام مي‌دهند
يعني وام دادن ِ وام!

ثانياً:
وقتي دولت آمريكا به بانك‌هاي خصوصي بدهكار باشد
آن‌ها راحت‌تر تصميمات خود را بر دولت تحميل مي‌كنند
از دو جهت برنده مي‌شوند!

سخت شد
اجازه دهيد بيشتر توضيح دهم
مثلاً دولت آمريكا مي‌خواهد به مردم فقير و بيكار پول بدهد
خب نياز به پول دارد
ولي ندارد
چون ماليات به اين اندازه نبوده
چرا؟
توليد ماليات وابسته به توليد است
و توليد به اندازه‌اي در آمريكا نيست كه تأمين هزينه كند
آمريكا سال‌هاست كه توليد خود را به خارج از كشور واگذار كرده
لباس‌هايشان در بنگلادش توليد مي‌شود
قطعات الكترونيكي در چين و سنگاپور و ماي
و.
پس دولت از بانك‌هاي فدرال رزرو كه خصوصي هستند پول قرض مي‌گيرد
البته پول كه نه
فقط عدد
اين عدد را مي‌ريزد به حساب مثلاً بيمه بيكاري
من بيكار هستم
كارت ولفير خود را مي‌برم تا نان بخرم
من از نانوا نان مي‌گيرم
عددهاي بدهي دولت الآن به حساب نانوا منتقل شده
نانوا هم با اين عدد خريد مي‌كند
مثلاً آرد مي‌خرد
حالا عددها به حساب شركت آرد منتقل شده
اين چرخه تا كجا ادامه دارد؟!
تا زماني كه داخل كشور آمريكا باشد كه مشكلي نيست
چون همه فقط عددها را جابه‌جا مي‌كنند
عددهايي كه قبلاً نبود
ولي بانك خصوصي
براي اين‌كه به دولت وام بدهد
اين عددها را اضافه كرد به سيستم

[ادامه دارد.]


حالا برگرديم به بحث قبلي
يادتان اگر باشد
«بدهي» براي بانك حكم «ثروت» را دارد
يعني
هر چه يك بانكي بتواند طلب‌هاي خود را افزايش دهد
يعني «بيشتر بدهي ايجاد كند»
يعني بيشتر بدهكار داشته باشد
او پول‌دارتر است
زيرا «پول» در بانك‌هاي امروز مساوي‌ست با «سند طلبكاري»
چون بانك‌ها از آينده مي‌خورند
از طلب‌هايشان

ياد لطيفه‌اي افتادم
همين‌جا ميان اين سطور
هم شاد مي‌كند
هم موضوع را روشن‌تر
زن و شوهري دعوايشان شده
قاضي رأي داد:
شوهر بيش از روزي يك سهم ندارد
فرداروز
شوهر نقشه‌اي كشيد:
سهم امروز را گرفتم
حالا سهم فردا را هم بده
فردا خلاص باش و راحت
زن پذيرفت
اما فردا راحت نبود
زيرا سهم پس‌فردا را هم
شوهر هر روز سهم‌هاي روزهاي بعد را مطالبه مي‌كرد
اين شد روال
هر روز سهم بخشي از تقويم آينده
با يك محاسبه رياضي
مرد سهم دويست سال را مصرف كرده بود!
ولي
مگر اين مرد بيش از 80 يا 90 سال قرار بود عمر كند؟!
يا بيش از 30 يا 40 سال زندگي مشترك داشته باشد؟!

حالا
دولت آمريكا يك نهاد مستقل است
از بانك
اين در اقتصاد آمريكا خيلي مهم است
مدل تري‌گپس
سه شكاف را مشخص مي‌كند
اين‌جا را ببينيد:



دولت يك بنگاه مستقل است
هزينه و راندمان آن هم مستقل
و تأثيرگذار
چون يكي از بزرگ‌ترين مشتريان بازار است
دولت اگر هزينه‌هاي خود را عمداً افزايش دهد
يعني بدهي خود را به بانك‌ها افزايش داده
اين يعني افزايش ثروت بانك‌ها
دقت فرموديد؟!

[ادامه دارد.]


گند اين قضيه كي بايد در بيايد؟
وقتي كه يك كشور بخواهد از خارج خريد كند
يعني مثلاً چون گندم لازم دارد
بايد از برزيل مثلاً بخرد
فكر كن خود ما
در ايران
بانك‌هاي ما اين عددها را جابه‌جا مي‌كنند
ولي تا كجا؟
وقتي كه بخواهند از خارج گندم بخرند
ديگر ناچارند عددها را واقعي كنند
به چه؟
به طلا؟
نه
كدام كشور است كه امروز با طلا گندم بخرد؟
بله
با ارز
با دلار يعني
پس ما نمي‌توانيم تورّم خود را صادر كنيم
زيرا ما در نهايت ناچاريم عددهاي تورّمي و ساختگي و خيالي خود را
به چيزي واقعي‌تر تبديل كنيم

اما آمريكا چطور؟
هاهاهاها.
كيف كرديد
راز شعبده‌بازي جادوگر دقيقاً در اين‌جاست
بانك‌هاي خصوصي آمريكا
دوازده‌تاي فدرال رزرو
آن‌ها هيچ وقت به چيزي واقعي‌تر از دلار نمي‌رسند
دلار هم كه.
عجب
دلار كه همان عددهايي‌ست كه خودشان خلق كردند
الكي در رايانه ثبت كردند
همين!

پس آمريكا هر چقدر كه بدهكارتر شود
ثروتمندتر مي‌شود
زيرا معني آن اين است كه پول بيشتري براي خريد از دنيا دارد
و دولت آمريكا
پشتوانه اين پول است
نه پشتوانه اقتصادي
كه پشتوانه سياسي
ما مي‌دانيم كه
نه دولت آمريكا
و نه بانك‌هاي خصوصي فدرال
اين مقدار طلا ندارند
يعني پشتوانه اقتصادي ندارد
ولي مي‌دانيم كه دلار در جهان رسميّت دارد
در معاملات
پس همين كافيست به عنوان پشتوانه
تا ما اعتماد كنيم
و جهان

[ادامه دارد.]


بدون شرح
فقط ببينيد
گزارش رسمي
از قول خودشان:



ترجمه عبارت در تصوير:
«گزارش نابرابري جهاني
ثروت 1% مردم بيش از 99% ديگر است»

اين شعار آدام اسميت نبود
پدر كاپيتاليزم
مخترع آن
مالتوس و ريكاردو هم
جان استوارت ميل اصلاً اين را نمي‌گفت
همه اقتصاددانان كلاسيك
نه
اصلاً همه مبدعين نظريه‌هاي اقتصاد سرمايه‌داري
همه‌شان
ادعا مي‌‌كردند كه رفاه عمومي مي‌شود
وضعيت مردم بهتر
آن‌ها مي‌گفتند جامعه ثروتمند مي‌شود
اگر
اجازه دهيم ثروت‌ها انباشته گردد
اشتغال بيشتر
درآمد كارگر بيشتر



نشد
مي‌بينيم كه نشد
اين سرانجام نظريه اقتصاد كاپيتاليزم است
اين گزارشي كه خودشان ارائه كرده‌اند!

براي ما هم همين
گراني‌هاي پي‌درپي
تورّم بي‌پايان
چون اقتصاد ما هم كاپيتاليستي‌ست
هست
از ابتدا بود
از وقتي بانك آمد
وقتي انقلاب شد هم ماند
كاپيتاليزم
چون بانك ماند
بانك قطب نظام سرمايه‌داري‌ست!

«وَ سُئِلَ (عليه السلام) أَيُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (عليه السلام): الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا» (نهج‌البلاغه، ح437)
از حضرت [علي (ع)] سؤال شد: كدام برتر است عدل يا جود [بخشش]؟ آن حضرت فرمود: عدل امور را در جاى خود قرار مى دهد، و جود آنها را از جايگاه خود بيرون مى برد. عدل حافظ عموم است، و جود سود بخش به عده اى خاص. پس عدالت شريفتر و برتر است. (ترجمه انصاريان)


مرور:
دولت آمريكا از بانك خصوصي عدد قرض مي‌گيرد
اين يك نوع پولشويي‌ست در حقيقت
چون اگر بانك خصوصي همين‌جوري عدد اضافه مي‌كرد به سيستم
تراز مالي‌اش به هم مي‌خورد
بستانكاري و بدهكاري غيرمساوي مي‌شد
ولي با قرض الكي دادن به دولت
مي‌تواند ليست بستانكاري‌اش را بالا ببرد
حالا بيشتر خرج مي‌كند
يعني قدرت دارد تا ليست هزينه‌هايش افزايش يابد
يعني ليست بدهكاري‌هايش
دولت هم با بانك رله است
قرار نيست بدهي را پس بدهد
چون اصلاً ندارد كه بدهد
از اول هم قرار نبود بدهد
بانك حالا كه عددهايش را زياد كرده
نگران تبديل آن به طلا و نقره هم نيست
چون قبلاً رئيس جمهور آمريكا
نيكسون
اين تعهد را از عهده بانك برداشته
رؤساي جمهور جديد نيز
آن‌قدر دولت به بانك بدهكار هست
كه جرأت نكنند اين قانون را عوض كنند
پس خلاص
بانك برنده مطلق است
چطور؟
بله مي‌دانيم كه اين عدد به خودي خود قابل خوردن نيست
قابل پوشيدن هم
پس كالا نيست
ولي اين عدد مردم را ناچار مي‌كند بيشتر كار كنند
زيرا نانوا چون عددها زياد شده‌اند
و ارزششان كاهش يافته
امروز بيشتر بايد كار كند
تا بتواند مثل گذشته آرد بخرد
يعني اين عددها در نهايت
نيروي مولّد در جامعه را مولّدتر مي‌كند
بيشتر هل مي‌دهد
همين!
خوب فهميديد چقدر اين‌ها باهوش‌اند!
چه شعبده‌بازان بزرگي هستند! د:

اما اين كه آيا اين پول
كثيف است يا تميز
اقدام بكنيم يا خير
آقا
برادر من
من خودم دستمزد كارهايم را از بانك دريافت مي‌كنم
كارفرما به حساب بانكي مي‌ريزد
كارفرما كه هيچ
آيت‌الله مكارم و آيت‌الله سيستاني
حتي دفتر مقام معظّم رهبري هم
شهريه طلبه‌ها را به حساب بانكي آن‌ها مي‌ريزد
و وجوهات مردم را
خمس و زكات و كفارات را
در حساب بانكي نگه مي‌دارد!

اگر يادتان باشد
ابتداي بحث اين را عرض كرده بودم
گاهي حكم شرعي را مي‌خواهيم
الآن معلوم است
مراجع ما فتوا داده‌اند
فتاوا هم روشن
هم نسبت به بورس جواز صادر شده
هم بانك با شرايطي كه گفته‌اند

اما
وقتي بحث پژوهشي باشد
در حال تحقيق باشيم
براي توسعه و ارتقاي وضعيت
خب عميق‌تر نگاه مي‌كنيم

اين‌ها فتواي فقهي نيست
چون هنوز از حجيّت آن‌ها بحث نشده است
هنوز مراجع ما
آن را به عنوان يك محصول فقهي بيرون نداده‌اند

[ادامه دارد.]


كار نباشد پول نيست
كار نباشد مصرف نيست
اين بزرگ‌ترين مغالطه نظام سرمايه‌داري‌ست
كه پول، خودش پول توليد مي‌كند
اين دروغ است
هر كسي
هر جايي
اين را گفت
به او بايد خنديد
او آمده است تا ما را بفريبد!

بله
فرموديد اگر در درازمدت از شركتي سود ببريم
احسنت
اين خوب است
اما اين ديگر نيازي به بورس ندارد
خيلي شركت‌ها هستند كه روي تابلو نيستند
نه اصلي و نه فرعي
همين بقالي سر كوچه خودتان
كافيست در آن سرمايه‌گذاري كنيد:
ببين داداش!
تو جنسات جور نيست
قفسه‌هات هم كوچيك
من بيست ميليون نقد دارم
مي‌خواستم برم سهام از بورس بخرم
نمي‌خرم
مي‌خوام با تو شريك شم
اين بيست تومان دست تو
ده درصد بقالي تو مال ِ من
با اين پول قفسه‌هات رو زياد كن
جنس بيشتر بيار
تنوّع رو افزايش بده
هر چي سود كردي
سر ماه با هم حساب و كتاب مي‌كنيم
ده درصد سود تو مال من!

بله
اين سرمايه‌گذاري درستي‌ست
درگير تلاطم بازي‌هاي بورس هم نيست
به توليد كالا و خدمات هم كمك مي‌كند واقعاً
از اين دست بازارهاي كوچك پيرامون ما بسيار زياد است
حتي مي‌تواند يك سلماني باشد
يا يك آشپزخانه يا رستوران

[ادامه دارد.]


ما از اين بازي‌ها نداشتيم
هيچوقت يعني
بچه‌ها به آن «منچ» مي‌گفتند
به اشتباه
وقتي اين‌طرف و آن‌طرف مي‌ديدند

ديدم توجه‌شان جلب شده
دارند از اين صحبت مي‌كنند كه بسازند
گفتم: كمك‌تان مي‌كنم!

روي اينترنت كه گشتم
براي يافتن چيزي آماده
ناگهان با سه نفره آن برخورد كردم
- چه بهتر، شما هم سه تا هستيد!

در خانه پرينت گرفتم
خودشان بريدند و چسباندند
بازي كردند و لذّت بردند



نه فقط از خود ِ بازي
بلكه
بيشتر از لذّت هم‌بازي
اين‌كه
مجبور نيست يك نفر بيرون بماند
همه هم‌زمان
در رقابتي جذّاب!

قال مولانا (ع): «قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ، أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ.» (نهج‌البلاغه، ح278)
كار كمى كه (با نشاط) آن را ادامه دهى اميدبخش تر از كار زياد و خسته كننده است. (ترجمه مكارم)


درباره فاركس هم مسأله تفاوتي نمي‌كند
ده دوازده سال پيش
يك آقايي احسان‌نام
مرا پرزنت كرده بود
ادعايش بود كه به سادگي ثروت به دست مي‌آيد
ثروتي فراوان
حتي بيشتر
تلاش مي‌كرد مرا متقاعد سازد
كه اگر تمام مردم ايران را بياوريم در اين بازار
پول خارجي را وارد كشور مي‌كنيم
كشور را ثروتمند

ببين برادرم
وقتي پول تبديل به ابزار سرمايه‌گذاري شود
ابزاري براي ذخيره ثروت
يعني «كنز»
به قول قرآن
اين ديگر پول نيست
اين تغيير كاركرد داده
پول قرار بود ابزاري براي معامله باشد
خريد و فروش
وقتي طلا را در انبار خانه‌ات پنهان كني
گنج بسازي
اين را از چرخه خارج كردي
معاملات را دشوار
توليد كم مي‌شود

حالا امروزه
باز هم پول تبديل به سرمايه شده
ارز
راهي كه بشود از آن پول در آورد
يعني پول پول بسازد
دقت بفرماييد
قبلاً ارزش پول هر كشوري با طلا سنجيده مي‌شد
ارزش آن هم اول قرار بود تغيير نكند
بعد كه بانك‌ها فساد كردند
خلف وعده
پول را زياد كردند و ارزش آن پايين آمد
در هر كشوري متفاوت
متناسب با مقداري كه بانك‌ها در آن كشور ي مي‌كردند
ولي باز هم
اين پول با طلا سنجيده مي‌شد

اما
بعد از جنگ جهاني دوم كه ترومن دنيا را گرفت
با اقتصاد دلاري
با كمك‌هاي جهاني
وقتي كنوانسيوني ترتيب دادند
و دلار را به عنوان پول جهاني پذيرفتند
كه حتي صداي كينز انگليسي را هم در آورد
او مي‌خواست يك پول جديد به نام «بانكور» اختراع شود
تا هيچ كشوري اين وسط دست برتر را نداشته باشد
تا قدرت ميان برندگان جنگ جهاني تقسيم شود
ولي آمريكا
بانكور را نپذيرفت
دلار را حاكم كرد
چون تنها كشوري بود كه از جنگ جان سالم به در برده
حرف آخر را مي‌زد
چون همه محتاج وام‌هاي بانك‌هاي آمريكايي بودند
همان برتون وودز شد گات
و بعد همان
تبديل شد به سازمان تجارت جهاني WTO

دلار قرار بود معادل طلا باشد
ارزهاي ديگر معادل دلار
به واسطه دلار به طلا وصل شوند
تا بتوانند استوار و پايدار گردند

[ادامه دارد.]


فرزند قدرت است
بوده و هست
هميشه هست

البته اگر تربيت بهتر باشد
اين قدرت در دست‌تر
و گرنه غير اين نيست
هر جاي دنيا كه باشد

در نظافت همّت كردند
ياري و كمك
كارهاي حتي سخت
با علاقه و اشتياق



پيش از سفر نوروزي
نظافتي بهاري
خانه را تميز كرديم و رفتيم
روزهايي را كه تعطيل بودند
يكي دو هفته

و من متحيّر از اين پرسش
چرا فرزند كم شده
فرزندآوري يعني
وقتي به رايگان چنين قدرتي فراهم مي‌كند
ابتدا براي خانه و خانواده
سپس براي كشور و جامعه!

قَالَ (عليه السلام): «لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ؛ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ.» (نهج‌البلاغه، ح390)
انسان باايمان ساعات شبانه‌روز خود را به سه بخش تقسيم مى‌كند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى‌كند و قسمت ديگرى را براى ترميم معاش و كسب و كار زندگى قرار مى‌دهد و قسمت سوم را براى بهره‌گيرى از لذات حلال و دلپسند مى‌گذارد. (ترجمه مكارم)


نمي‌دانم دقيقاً چرا
ولي
همه‌مان
آب را دوست داريم
بازي با آن را هم
بي‌خود نيست كه شهربازي‌هاي آبي زياد شده‌اند



پاركي رفته بوديم
حوض زيبايي ساخته بودند
باد مي‌آمد
موج‌هاي لطيف و منظّمي
نيم‌ساعت ايستاده و تماشا مي‌كردند
همين موج‌ها را
خيلي جالب
كودكان عاشق آب‌اند
بزرگ‌ترها هم
چه رازي در اين عشق نهفته است؟!

قال الأمير (ع): «اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ، دُونَ صِعَابِهَا.» (نهج‌البلاغه، ح472)
خداوندا! به وسيله ابرهاى رام به ما باران عنايت كن نه به وسيله ابرهاى سركش (و خطر آفرين). (ترجمه مكارم)


درباره ي از كفار
اسلام به ما اجازه نمي‌دهد حتي به كافر «فحش» بدهيم
باور مي‌فرماييد؟!
در قرآن:
«خداوند به صراحت در آيه 108 سوره انعام سب و دشنام به دشمنان را جايز ندانسته و فرموده است: ولا تسبوا الذين يدعون من دون‌الله؛ و کساني که غيرخدا را مي‌خوانند، دشنام مدهيد.»
حالا همين اسلام
اسلامي كه اجازه نمي‌دهد به كافر فحش بدهند
مؤمنانش
چطور اجازه دهد كه اموال كافر را بند؟
قباحت و شنائت فحش بيشتر است يا ي؟!

مراجع ما چنين فتواي روشن و واضحي دارند:
مقام معظّم رهبري: «در وجوب مراعات احترام مال ديگري و حرمت تصرّف در آن بدون اذن او، فرقي بين املاک اشخاص و اموال دولت نيست چه مسلمان باشد و چه غير مسلمان و همچنين فرقي بين اينکه در سرزمين کفر باشند و يا در سرزمين اسلامي و مالک آن مسلمان باشد يا کافر، وجود ندارد و به‌طور کلي استفاده و تصرّف در اموال و املاک ديگران که شرعاً جايز نيست، غصب و حرام و موجب ضمان است.»

آيت‌الله سيستاني: «از اموال عمومي و خصوصي کافر و يا مسلمان نمي توان يد و يا آنها را تلف نمود بويژه اگر به حيثيت و آبروي اسلام و مسلمين به طور کلي، لطمه وارد سازد. مسلمان نمي تواند به هنگام ورود به يک کشور غير اسلامي اموال و دارايي غير مسلمانان را بد.»

به عنوان آخرين بخش
وقتي من ديروز به شما ده هزار تومان دادم
هدفم خود ِ كاغذهاي اسكناس كه نبود
قدرت خريد بود
يعني كار انباشته در اين اعتبار را
كه با آن مي‌توانستم بيست عدد نان بخرم
ده ساعت كار كرده بودم
ارزش اين كار را به شما امانت دادم
قرض
امروز شما به من ده هزار تومان پس مي‌دهيد
يعني چقدر؟
پولي كه با آن فقط مي‌توانم ده عدد نان بخرم!
چطور شد؟!

من بيست عدد نان نخريدم
نخوردم
تا شما بخوريد
حالا امروز كه نان مي‌خواهم
فقط ده عدد نان به من بر مي‌گردانيد؟!

اين ماهيت تورّم است
كه بر قرض‌ها هم اثر مي‌گذارد
اين را همه ما مي‌فهميم
مغازه‌دار هم
ديروز مربا را خريده ده هزار تومان
امروز شده بيست هزار تومان
اگر بگويد من ده هزار تومان به شما مي‌فروشم
كه قيمت قبل باشد
چون خريد قبل است
حالا امروز چطور بروم از بازار مربا بخرم
تا فردا به شما بفروشم؟
با كدام پول؟
من كه ديگر سرمايه‌اي براي خريد كالا ندارم؟
يا از طرف ديگر
اگر من بخواهم با پولي كه بابت اين مربا از شما مي‌گيرم
نان بخرم
ديگر نمي‌توانم به اندازه ديروز بخرم
ديروزي كه مربا ده هزار تومان بود
به شما ده هزار تومان مي‌فروختم
نان پانصد تومان بود
بيست تا نان مي‌خريدم
حالا كه نان شده هزار تومان
من با فروش اين مربا
فقط ده عدد نان بخرم؟
اين ظلم نيست؟!

[ادامه دارد.]


حالا فاركس چيست؟
بازار ارز
نوعي از بورس
منتهاي مراتب
به جاي سهام
ارز را وجه مبادله قرار داده‌اند
نتيجه هر چه كه باشد
از پيش معلوم است
يك ابزار جديد براي بازي
بازي سرمايه‌داري
تا پول‌هاي خرده‌سرمايه‌گذاران را جمع كنند
آن‌هايي كه سرمايه‌هاي عمده دارند

شرع گفته است حلال
پس چرا شما انجام نمي‌دهيد؟!
زيرا
همه‌مان مي‌دانيم
ديگر خيلي‌ها متوجه شده‌اند
اين‌كه حوزه ما
عقب مانده است
از سرعت تحوّلات اجتماعي
حوزه‌ها كند پيش مي‌روند
و اين مشكل‌زا شده
من مجتهد نيستم
من اجازه فتوا ندارم
من فقط يك پژوهشگر حوزوي
ولي بزرگان حوزه
مراجع ما
هنوز فرصت نكرده‌اند به اين موضوعات توجه كنند
درك درستي هم از پيچيدگي موضوع ندارند هنوز
ظاهراً
و نياز به كار بيشتر است

مقام معظّم رهبري مثال جالبي دارند:
«اين فنّاوري‌هاي جديد در آمريکا، الان حدود 130 يا 140 سال است که شروع شده؛ از بعد از جنگهاي داخلي آمريکا که سال 1860 تا 64 يا 65 بوده؛ تا آن‌وقت، آمريکايي‌ها از اروپا وارد ميکردند؛ از آنجا به بعد، آمريکايي‌ها روي پاي خودشان ايستادند و شروع کردند به فنّاوري‌هاي جديد. خيلي خب، پس 150 سال از ما جلو هستند؛ 130 يا 140 سال از ما جلو هستند! و علم هم اين‌جوري است؛ وقتي انسان يک قدم جلو رفت، قدم دوّم سرعت مضاعف ميشود. من بارها مثال زده‌ام؛ گفتم شما دو نفر داريد با همديگر راه ميرويد، يک نفر اتّفاقاً يک دوچرخه پيدا ميکند؛ خب، طبعاً از شما جلو ميزند و با يک فاصله‌اي جلو مي‌افتد؛ بعد او با دوچرخه که جلو افتاد، ميرسد به يک اتومبيل و شما ميرسيد به دوچرخه؛ آن‌وقتي که شما به دوچرخه رسيديد، او به اتومبيل رسيده؛ خب سرعت اتومبيل چندين برابر دوچرخه است. به همين ترتيب او جلو مي‌افتد؛ مرتّب سرعت، روزبه‌روز افزايش پيدا ميکند و اين فاصله روزبه‌روز زياد ميشود.»

اسلام دنبال عدالت است
شرع اسلام
احكام اسلامي
و اين بازارهاي سرمايه‌داري عادلانه نيستند
مردم را به استضعاف مي‌كشانند
اين را ما مي‌دانيم
اما اگر هنوز هم برخي مراجع ما فتواي به حليّت مي‌دهند
اين يعني هنوز خيلي نياز به كار داريم
مطالعه و بررسي و شناخت
اين يعني فقه ما از سرعت تحوّلات عقب مانده است
و بايد برسد
نياز به تلاش داريم

[ادامه دارد.]


البته كه هست
ظلم است
وقتي همه كالاها با هم گران مي‌شوند
يعني پول ارزان شده
يعني اسكناس بي‌ارزش شده
پس بايد حقوق همه هم افزايش يابد
اما نمي‌شود
با همان نسبت
اين نكته ريز در تورّم است
چون اگر دستمزد‌ها هم با تورّم افزايش يابد
سرمايه‌داران انتفاعي نخواهند داشت
چون نيروي كار افزايش كار نخواهد داشت

پس:
اولاً اگر بخواهيم عدالت را رعايت كنيم
بايد وقتي تورّم مي‌شود
قيمت همه چيز را با همان بالا ببريم
حتي كالايي كه قيمت خريد آن كمتر بوده
كاري كه درباره مهريه انجام مي‌شود
دادگاه هنگام طلاق
اگر مهريه وجه نقد بوده باشد
بر اساس ليست تورّم سالانه بانك مركزي
مهريه را به نرخ روز حساب مي‌كند

ثانياً چون دستمزدها طبق تورّم بالا نمي‌رود
اگر بخواهيم انصاف را رعايت كنيم
نبايد قيمت را بالا ببريم
بايد ضرري را كه بانكداري به همه ما زده است
بين خود مساوي تقسيم كنيم
طوري كه هم فروشنده خرده‌پا متضرّر نشود
هم من ِ خريدار
چون مي‌دانيم وقتي قيمت مربّا دو برابر مي‌شود
اين ارزش افزوده رفته در جيب بانكدارها
سهام‌داران عمده بورس
سرمايه‌داران بزرگ

من و شما
همه‌مان
در حال ضرر كردن در تورّم هستيم
پس حداقل خودمان به هم زور نگوييم
و براي اين‌كه ضررمان كم شود
همه آن را گردن ديگري نياندازيم

موفق باشيد

[ادامه دارد.]


جديدا با تفکرات شخصي آشنا شده‌ام که در قم ساکن است به نام "آيت‌الله ." که هفته‌اي يک بار درمورد موضوعي به نام "قرائتي جديد از مباني ديني"يا "جواز تعبد به جميع اديان و مذاهب الهي و بشري" صحبت مي‌کند و نظرات شاذي دارد.
اگر اصوات جلسات ايشان را خواستيد گوش کنيد در سايت ايشان موجود است.
مخلص نظريه‌ي ايشان چنين است:
پيروان هم? اديان و مذاهب - اعم از الهي و بشري - بنا به شروطي، مُجاز بلکه واجب است بر همان اعتقادات خود باقي بمانند و در آخرت نيز رستگار شوند.
ايشان حتي کافر يا مشرکي را که با دليل و برهان کفر يا شرک مي‌ورزد را نه تنها معذور بلکه ماجور مي‌داند و منظور ايشان کافر يا مشرک قاصر نيست حتي کسي که امروزه در قم بين افراد عالم زندگي مي‌کند.
نظر شما پيرامون نظريه‌ي ايشان که در بالا ذکر شد چيست آيا مي‌توان پذيرفت؟
ايشان حتي قائل به اين است که قرآن 3 جلد است و 2 جلد ديگر آن نزد امام زمان است و ايشان با خود مي‌آورد.


ايشان را مي‌شناسم
چند كليپ از فرمايشات‌شان ديده‌ام

اما
اين بحث كه فرموديد
بحث فقهي نيست
بحث اخلاقي هم نيست
بحث عرفان و فلسفه هم نيست
اين بحث كلامي‌ست
اعتقادي

خاصيت بحث اعتقادي چيست؟
عقلي
و فردي
حتي اگر نقل هم باشد
براي هر فرد
با عقل خودش
قابل تقليد نيست
درست است؟

اساساً تقليد در عقايد جايز نيست
مقبول هم
بايد كه انسان خود بفهمد
و با عقل خود
به قضاوت برسد
براهين را ببيند
ادله را
و تشخيص دهد
نمي‌شود از مرجع يا مجتهدي تقليد كرد:
چون او گفته معاد هست
پس هست!

اگر چه درباره مباحث ايشان مي‌شود بحث كرد
ايراد وارد كرد
اما
چه تفاوتي براي افراد مي‌كند؟!
شما به عنوان يك انسان
و من
هر كدام
بايد ادله را خودمان بررسي كنيم
درباره خودمان
آيا شما يقين كرديد كه خدا هست؟
بر اساس برهان
و بعد يقين هم كرديد كه يكي‌ست؟
و پيامبراني را ارسال كرده است؟
و روزي همه مردگان زنده مي‌شوند؟
بهشت و جهنم را اعتقاد داريد؟

خب تمام
ديگر به اين مباحث چه كار داريم؟
اين‌كه ديگري كافر است
يا اهل كتاب
اين چه دخلي به ما دارد؟

البته دو جا
در دو جا ربط دارد؛
1. نحوه تعامل ما با غير مسلمانان
2. تحليل كلامي انديشمندان از مسأله

بحث يك در فقه مطرح مي‌شود
در احاديث تكليف ما مشخص شده
ما با كافر حربي مي‌جنگيم
از كافر غيرحربي ساكن در بلاد اسلامي جزيه مي‌گيريم
با كافر غيرحربي غيرساكن نيز كاري نداريم اصلاً
اهل كتاب هم محترم هستند

بحث دوم نيز
كار متخصصان است
بحث‌هاي نظري‌ست
فقط براي ردّ براهين كفار
و آوردن براهين اعتقادي
متكلّمين از آن بحث مي‌كنند
تا جامعه را از چالش‌هاي اعتقادي حفظ نمايند

الآن ورود ايشان به اين بحث
در كدام دسته جاي مي‌گيرد؟
آيا ما وظيفه داريم براي خداوند تكليف تعيين كنيم؟!
آيا پروردگار
به ما مأموريت داده است
تا تعيين كنيم كدام دسته از انسان‌ها به جهنم بروند و كدام دسته به بهشت؟!
يا اين را خود تعيين فرموده
در قرآن نيز بيان
در احاديث نيز هست

بحثي كه فايده نرساند اتلاف وقت است:
اول بهشتيان مي‌آيند يا اول جهنميان؟
سمت راست انبياء هستند يا سمت چپ؟
سقر دقيقاً كجاي جهنم است؟
چند تا در دارد؟
مردم در صف‌هاي چندتايي قرار مي‌گيرند؟
همه كفار به جهنم مي‌روند يا بعضي استثناء مي‌شوند؟
آيا ما قرار است كافر شويم
كه نگرانيم بعدش بهشت مي‌رويم يا نه؟!

بحث اين نيست
بحث اتلاف وقت است
سرگرمي‌ست
اهل علم هم گاهي بازي مي‌كنند
نه
خيلي
بيشتر از گاهي
بيشتر اوقات بازي مي‌كنند
زيرا
حرف‌هاي بي‌ثمر زياد دارند
اين‌ها فايده نمي‌رساند
بازي با مفاهيم است
بازي با براهين است
بازي با صغري و كبري
چالش ايجاد مي‌كند
ذهن‌ها را درگير مي‌كند
و از مهمّات
دور

اينجاست دقيقاً كه سوره كافرون نازل مي‌شود:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ، وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ، وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ، لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ.

زيرا
بحث و گفتگو فايده نمي‌رساند
و بر بازي ذهني و سرگرمي فكري و گرفتاري عيني مردم در زندگي مي‌افزايد
الآن جامعه اسلامي موضوعات مهم‌تري براي بحث علمي دانشمندان ندارند؟!

موفق باشيد

درباره قرآن
ما دلايل نقلي متقن
و قابل اطمينان داريم
و نظر بزرگان و اعاظم فقها هم اين بوده
در طول تاريخ
كل فرق مسلمين
قرآن همين است كه دست ماست
بعضي درباره تفسير آن
و شرح و توضيح آن
و اضافاتي كه حضرت امير (ع) بيان فرموده‌اند
يا مكتوب
سخن گفته‌اند
يا نحوه قرائت حروف و كلمات
اعراب يعني
اما حرفي از قرآن نه كم شده و نه زياد!

در پناه خدا


براي تفريح
خوشي بيشتر
تنوّع و تفاوت
افطار را رفتيم بوستان غدير

ساده
هماني كه قرار بود در خانه بخوريم
نمايشگاه را كه ديديم
«حج همراه با كالاي ايراني»
بعد از نمايشگاه
خانه نيامديم
از قبل وسايل لازم را پشت ماشين گذاشته بوديم



«مي‌شه هر شب افطار رو بيايم اين‌جا بخوريم؟»
- نه پسرم
ساعت رو نگاه كن
خيلي دير مي‌شه
از وقت خوابمون مي‌گذره!

هوا عالي
بهاري
بوستان هم خلوت
آرامشي وصف‌ناپذير
اصلاً وقتي آسمان بالاي سرت باشد
بدون سقف
احساس حضور خدا هم بيشتر
انگار بهتر تو را مي‌بيند
وقتي روزه‌ات را با نام او باز مي‌كني
حضورش را مي‌بيني! :)

قال أميرالمؤمنين (ع): «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ، إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لَا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ» (نهج‌البلاغه، خ2)
حمد و ستايش مى کنم او را براى جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيتش، چرا که آن کس را که او هدايت فرمايد هيچ گاه گمراه نمى شود و آن کس را که او دشمن دارد هرگز رهايى نمى يابد و هر كه را او كفايت كند محتاج نگردد (ترجمه مكارم)


بچه‌هاي من خوشحالند
آن‌ها كه در تهران زندگي نمي‌كنند
آن‌ها گرفتار افسردگي كلان‌شهري كه نيستند
آن‌ها
فقط زيبايي‌هاي تهران را مي‌بينند
آن‌چه
عصاره روح و حيات مردم شهر است
چكيده تمام لذّت‌هايشان
كه از آن‌ها گرفته شده
غصب شده

وقتي در يك جا جمع شود
بله
پارك‌هاي وسيع و دلربا را مي‌سازد



فرزندان من كه تهران زندگي نكرده‌اند
آن‌ها
خمودگي و بي‌روحي آدم‌ها را نچشيده‌اند
آن‌ها
فقط زيبايي تفرّجگاه‌ها را مي‌بينند
نتيجه چه مي‌شود؟
حسرت

كاربرد اصلي شهرهاي مدرن حسرت است
تا جان بكنند
تا شيره جان كارگران را بمكند
حسرت زندگي در كلان‌شهر را به جان شهرستاني‌ها مي‌اندازند
حسرت زندگي در شهر را به جان روستايي
در زندگي مدرن
همه حسرت مي‌خورند
بايد بخورند
تا كار كنند
بيشتر و بيشتر
با درآمد كم
تا باقي درآمد به جيب سرمايه‌داران بانك‌دار برود

انساني كه با روزي هشت ساعت كار
در شهر يا روستا
يك زندگي متوسطي را با عيال زياد اداره مي‌كرد
امروز
در كلان‌شهري مثل تهران
ده دوازده ساعت بايد كار بكند
جمعيت خانواده را هم اندك نگه دارد
تا بلكه
بلكه بتواند از مخارج زندگي پرخرج مدرنش بر آيد
اين زندگي‌ست؟!

قال أميرالمؤمنين (ع): «لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ» (نهج‌البلاغه، خ20)
اگر چشم بصيرت را بگشاييد، وسايل بينايى شما فراهم شده است، و اگر گوش شنوا داشته باشيد سخنان حق به گوش شما رسانده شده، و اگر اهل هدايت باشيد وسايل هدايت فراهم گشته (ترجمه مكارم)


ديگر ول نمي‌كنند
خودشان پي‌گيرند
وقت و بي‌وقت
ارزيابي مي‌خواهند

قبل‌تر اين‌جا نوشتم
داستان نظرسنجي‌مان را
خانگي
بين خودمان
براي شناخت بيشتر

اين‌بار كه سيداحمد خواست
پيشنهادي دادم:



«عقل و محبّت را تفكيك كنيم»
قبول كردند
دليل هم داشتم

در نظرسنجي‌هاي قبلي
سيداحمد مدام خود را دست كم مي‌گرفت
نگرانش شده بودم
نكند دليل آن پايين بودن اعتماد به نفس باشد
اما نه
حدس مي‌زدم
او تواضع مي‌كرد
از روي مهرباني‌اش
از روي شفقتي كه به برادر و خواهرش داشت
مي‌خواست آن‌ها را راضي نگه دارد

با تجزيه اما خود را لو داد
وقتي
عقل از محبّت جدا شد
او به خود ده داد
به محبّت خود
منظورش چيست؟

او مي‌خواهد مهربان بودن خود را برجسته كند
براي همين است كه عقل خود را كم نشان مي‌دهد
او انسان بامحبّتي‌ست
خيلي بيشتر از آن‌چه كه مورد انتظار است
او محبّت خود را در بالاترين رتبه مي‌داند

تفكيك ارزيابي ايمان و راستگويي ولي از خودشان بود
شايد راهي براي انتقام گرفتن
شايد هم
روشي براي اظهار نظر درباره هم
خودشان اصرار داشتند
من هم مخالفتي نكردم!

اصرار كه تو نيز نظر بده
قبول نكردم
گفتم:
من بين شما تفاوتي قائل نمي‌شوم
پس در اين نظرسنجي شركت نمي‌كنم!

قال علي (ع): «تَاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِيَاثاً وَ سَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِي الدُّنْيَا مَا الدُّنْيَا بَاقِيَةٌ، مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ عَنْكُمْ وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ وَ هُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلْإِيمَانِ» (نهج‌البلاغه، خ52)
به خدا سوگند اگر دلهاى شما به کلّى آب شود و چشمهايتان از شدّت شوق به خدا يا از خوف او خون ببارد سپس تا پايان دنيا زنده بمانيد و تا آنجا که در توان داريد در اطاعت خداوند تلاش و کوشش کنيد باز اعمال شما پاسخگوى نعمت هاى عظيم الهى بر شما نيست; به ويژه نعمت هدايت شما به سوى ايمان (ترجمه مكارم)


«دلم نمياد بخورم!»
اين را مريم گفت
وقتي
فرني را ديد



- پس چطور مردم دلشان مي‌آيد
نام خدا را
نام اهل بيت را
مي‌نويسند و مي‌خورند

آري
مشكل من بود
از كودكي
مطلبي هم درباره‌اش نوشته
اين‌جا

امسال يك شابلون درست كردم
با مقوا
نام خودمان
امتحاني
خيلي هم خوب درآمد
به جاي شابلون‌هايي كه نام مقدّس ائمه روي آن است
مي‌خواستم كودكانم را بيازمايم
- چطور نام خودمان را دلت نمي‌آيد بخوري
ولي مردم‌مان
نام مقدّس ائمه را دلشان مي‌آيد؟!

نام‌هايي كه
دست زدن بدون وضو به آن‌ها را نادرست مي‌دانيم
آن‌وقت
روي غذا مي‌نويسيم و مي‌خوريم؟

امسال شله‌زرد و فرني‌هاي‌مان
همه با شابلون جديد ساخته شد
يك سوزن به خودمان
بعد جوالدوز به مردم
چه حالي مي‌شويم وقتي نام خودمان را مي‌خوريم؟!

قال الأمير (ع): «أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ وَ تَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ وَ تَخْدَعُكُمُ الْكَوَاذِبُ، وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ فَ «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ» وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ، وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ، فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الْأَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ» (نهج‌البلاغه، خ108)
اين راهها شما را كجا مى برد تاريكى ها تا چه وقت شما را سرگشته و حيران مى نمايد دروغها چگونه شما را مى فريبند اين بلا از كجا به سر شما مى آيد و به كجا باز گردانده مى شويد براى هر زمانى سرنوشتى است، و هر غيبتى را باز گشتى است. پس، از عالم ربّانى خود بشنويد، دلهاى خود را نزد او حاضر كنيد، و اگر بر شما فرياد زد بيدار شويد. خبر گزار بايد به مردمش راست بگويد، و پراكندگى كار و افكار خود را جمع نمايد، و ذهنش را آماده سازد. عالم ربّانى حقايق را همچون شكافتن مهره براى شما شكافت، و حقيقت را همچون كندن پوست درخت براى يافتن صمغ پوست كند. (ترجمه انصاريان)


«فيلم راز سياوش رو گرفتي؟»
- مي‌گيرم پسرم!

ول كن نبود
سيداحمد
هر روز
روزي چند بار
«گرفتي؟»
- پيداش كنم مي‌گيرم!



ماجرا چيست؟
ماجراي هويّت است
و اين خيلي مهم

بخشي از فيلم را در تلويزيون ديد
يك انيميشن
ولي چرا اين‌قدر مهم
چرا مهم شده برايش؟

چون بن‌تن را مي‌شناسد
او را مي‌بيند
سياوش هم قهرمان ملّي
براي او
نامي از شاهنامه
دنبال برتري مي‌گردد
برتري خودش
برتري ملّتش
برتري كشورش
برتري گروهي كه به آن تعلّق حسّ مي‌كند
بر غرب
بر دشمن
بر گروهي كه سعي در سلطه‌گري دارد
خوي سلطه اصلاً
نتيجه تحقير
تحقير سوپرمن و بت‌من و مرد عنكبوتي
رضايتي كه با ديدن برتري سياوش بر بن‌تن احساس مي‌كند



اين خوب است
اين‌طور انيميشن ساختن خوب است

البته بهتر مي‌شد اگر خيلي عقب نمي‌رفتيم
به ايران باستان
ايران جديد هم هست
تازه‌تر هم هست
واقعي‌تر هم
چه اشكالي دارد شهيد همّت با سوپرمن بجنگد
شهيد خرازي
شهيد باكري
لشكري به فرماندهي اين رزمندگان اسلام
با لشكري به فرماندهي سوپرمن
چنين انيميشني هم پرفروش خواهد شد
هم پرفايده
منفعت فرهنگي زيادي دارد
زيرا
هويّت را به كودك ايراني باز مي‌گرداند
تحقير را بر مي‌دارد
انيميشن‌هاي ابرقهرماني آمريكايي كودكان ما را سال‌ها تحقير كرده‌اند!


يكي از خلاقيت‌هاي موزه دفاع مقدّس
جالب بود



مفهوم كلّي را فهميدم
اسرائيل و زباله‌داني
اما
تركيب چهار تصوير با هم.

نتوانستم داستان آن را درك كنم
نشان اسرائيل تبديل به بمب مي‌شود
مي‌ريزد در سطل زباله
خب چرا خود نشان اسرائيل همين‌طوري نمي‌رود درون سطل زباله؟!
اين‌طوري كه سطل مي‌تركد! :)


پيدا كردم
همين راحتمان كرد

هميشه مشكل داشتيم
سال‌هاست
اوايل نزديك پارك مي‌كرديم
مشكل ترافيك بود
بعد هم دور
كلّي بايد پياده مي‌رفتيم تا تازه به آغاز راهپيمايي برسيم
اين شد كه.

اين‌بار نقشه را گستراندم
تمام اطراف حرم حضرت معصومه (س) را
مسير راهپيمايي را
خوب گشتم
و يافتم
جايي را كه در مسير نبود
عوارض طبيعي و مصنوعي جدا كرده
اما
راهي داشت
ميان‌بري تا مسير

خوب است
خودش است
همين است
امروز ماشين را بردم و آن‌جا پارك كردم
ديگراني نيز فهميده
همان‌جا آمده
از ميان‌بر رفتيم و زود به راهپيمايي رسيديم
در بازگشت نيز
خيلي سريع
بدون هيچ ترافيكي!

راهپيمايي روز قدس امسال
امروز صبح
خيلي خوش گذشت
براي بچه‌ها هم راحت بود
راحت‌تر از گذشته



كجا؟
نمي‌گويم
بگويم كه دفعه بعد جا براي خودمان هم گير نمي‌آيد
نبايد لو برود! :)


تنها كه رفته بودم
اين‌همه آب نداشت
انتظار همان را داشتم
ولي
با بچه‌ها كه رفتيم.
ماشاءالله
آب فراوان
راه براي ماشين بسيار تنگ شده بود
به سختي خودمان را رسانديم



اين‌جا نوشته بودم
خيلي سال پيش
درباره سد سنجگان
خيلي آب كم داشت
تا پايين دره مي‌رفتيم
تا به كنار آب برسيم
بارندگي‌هاي اخير كار خودش را كرده
سد تا سرريز پر شده

قدر نعمت‌ها را بايد دانست
شكرگزار بود
شكر؟
دستورات او را اطاعت كرد
از آن‌چه نهي كرده دوري
تا نعمت تداوم يابد
باز هم باشد
از بين نرود

دعاي امام علي (ع) در طلب باران: «اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ، دُونَ صِعَابِهَا» (نهج‌البلاغه، ح472)
خداوندا، ما را به ابرهاى رام سيراب كن، نه ابرهاى سركش. (ترجمه انصاريان)


خودش دوست داشت
خودش اصرار كرد
اول نمي‌خواست بگويد
قصد و نظرش را
قصد غافلگيري داشت:
«جمعه ناهار درست نكن»
- براي چي پسرم؟
وقتي فهميد با پنهان‌كاري نمي‌شود
ناگزير شد هدفش را بگويد



دلش مي‌خواست بزرگي كند
رفتارهاي بزرگانه
انگار كه بزرگ خانه است
خانواده

جمعه رفتيم جايي كه خودش انتخاب كرد
تنها رفت داخل و تنها آمد بيرون
همراه با چند ظرف غذا
و ما
ناهار را آن روز مهمان سيداحمد بوديم!

گاهي بايد اجازه دهيم
اجازه دهيم تا رفتارهاي بزرگانه داشته باشند
نبايد تحقير شوند
نبايد مانع شد
بگذار احساس بزرگي كنند
اين آغازي براي بزرگ شدن است
تمريني براي آينده
وقتي مي‌خواهند
چرا نه!؟

قال مولانا أميرالمؤمنين (ع): «احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذَا جَاعَ، وَ اللَّئِيمِ إِذَا شَبِعَ» (نهج‌البلاغه، ح49)
بترسيد از حمله افراد با شخصيت به هنگام نياز و گرسنگى، و از حمله افراد پست به هنگام سيرى! (ترجمه مكارم)


بين اين همه وسايل
تجهيزات
امكانات و دستگاه‌هاي مختلف
اين را خيلي دوست داشتند
رها نمي‌كردند



هواپيما بود
جنگنده
هليكوپتر
تانك
جيپ جنگي
نفربر
اما اين
يك چيز ديگر بود برايشان
چرا؟!

پرسيدم
پاسخ دادند:
«چون حركت مي‌كنه!»

مي‌توانستند حركت دهند
دستگيره‌ها را مي‌چرخاندند
تأثير آن را به لحظه مشاهده مي‌كردند

اين همان «عمل و عكس‌العمل» است
همه ما دوست داريم
واقعيت را
واقعيتي كه متأثر از ماست
وقتي تأثير مي‌گذاريم
اثر آن را مشاهده كنيم
قدرت ِ تصرّف خودمان را

خداوند به انسان توانايي داده
تا «تغيير»‌ دهد
جايي كه بتوانيم تغيير دهيم
دوستش داريم
لذّت مي‌بريم
از اين توانايي خودمان
كوچك و بزرگ هم ندارد
و عدم تغيير
جايي كه قدرت بر اصلاح نداريم
قدرت بر تغيير
عذاب
درد
ناراحتي و غم و غصه

اصل در «سرور» همين است
ريشه سرور «وسعت در تصرّف» است
هر چه ابزارهاي بيشتري به فرمانت باشد
بيشتر لذّت مي‌بري
اين عصاره خلقت بشر است
اين نكته اصلي نظريه اصالت ولايت استاد حسيني(ره)ست
سه‌گانه مهم: «ولايت»، «تولّي»، «تصرّف»!

قال مولاي (ع): «أَلَا وَ فِي غَدٍ وَ سَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لَا تَعْرِفُونَ، يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا، وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا، وَ تُلْقِي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا؛ فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السِّيرَةِ، وَ يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ.» (نهج‌البلاغه، خ138)
آگاه باشيد فردا ـ همان فردايى که حوادثى با خود مى آورد که شما نمى دانيد ـ کسى بر شما حکومت خواهد کرد که از غير آن طايفه (آتش افروزان جنگهاى خونين و ظالمانه) است و او عمّال حکومتهاى ظالم پيشين را بر اعمال بدشان کيفر مى دهد، در آن زمان زمين گنجهاى درونش را بيرون مى ريزد و کليدهايش را تسليم وى مى کند، آن وقت او روش عدالت گسترى را به شما نشان مى دهد که چگونه است؟ و آنچه را از کتاب و سنت مرده است زنده مى کند. (ترجمه مكارم)


«قيمت» آمد در تلويزيون
در آگهي بازرگاني
درشت نوشته بود «دلپذير»
بچه‌ها ناهار مي‌خوردند
قيمت هم صحبت مي‌كرد
درباره غذايي با نام كشك ِ بادنجان ِ دلپذير

- بچه‌ها
مي‌دونيد اگر از قيمت بپرسيم
اين‌كه خودش را سبك كرده
ارزشش را پايين آورده
با دروغ‌هايي كه مي‌گويد
چه پاسخي مي‌دهد؟

همو كه در دورهمي بود
اين‌جا دروغ مي‌گفت
درباره يك محصول غذايي:
«بهترين غذا»
«همه عاشق آن هستند»
«خوشمزه‌ترين»
و خيلي دروغ‌هاي ديگر



همين‌طور كه غذايشان را مي‌خوردند
برايشان توضيح دادم

هر كدام در اين ماجرا وظايفي دارند
پاسخ قيمت روشن است:
دو روز ديگر بايد يك ميليون تومان اجاره خانه بدهم
تو مي‌دهي؟
خب اين‌ها بيست ميليون نقد مي‌دادند
مجبور بودم بگيرم!

مي‌رويم سراغ دلپذير
روابط عمومي و بخش تبليغاتي
او هم پاسخي دارد:
بابا من كارمند اين شركتم
حقوقم به اينه كه خوب تبليغ كنم
حالا چهارتا دروغ هم بايد بنويسم
مجبورم ديگه
مگه آگهي بدون دروغ هم ميشه؟!

بله
راست مي‌گويد
مي‌رويم سراغ رئيس كل شركت
البته كه او هم پاسخ دارد:
داداش! من توليدكننده‌ام
مواد اوليه مي‌خرم
دستگاه و تجهيزات
حقوق كارگر را بايد بدهم
سود وام بانكي را
محصول را هم بايد به قيمتي وارد بازار كنم كه رقابتي باشد
خب مگر مي‌توانم بادنجان قلمي بخرم
مجبورم از اين چاق‌هاي دانه‌دار تهيه كنم
زير قيمت
كشك هم حالا كمي بي‌مزه بود عيبي ندارد
در عوض ارزان‌تر است
آيا شما نمي‌خواهي چهارتا كارگر مشغول به كار شوند؟
از كار بي‌كارشان كنم؟!

همه‌شان پذيرفتني
همه‌شان قبول
همه‌شان دارند به وظيفه خود عمل مي‌كنند
همه‌شان زحمتكش و پرتلاش
اما ما.
ما هم بايد به وظيفه خود عمل كنيم:
«بچه‌ها، وظيفه ما هم اين است كه فريب اين آگهي‌ها را نخوريم!»

قَالَ مولانا و مقتدانا (ع): «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.» (نهج‌البلاغه، ح1)
در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه ى دارد که بدوشند! (ترجمه مكارم)


«مردم چرا فريب تبليغ را مي‌خورند؟»

تبليغ‌هاي تلويزيوني
كلاً آگهي بازرگاني
گاهي خيلي احمقانه به نظر مي‌رسد
پس چرا
چرا باز هم مردم فريب مي‌خورند؟

- بچه‌ها به همين تبليغ ِ «قيمت» نگاه كنيد
كشك بادنجان دلپذير
مسير تصميم‌گيري اين‌طور است معمولاً
وقتي آگهي در خانه ديده مي‌شود:

كودك: بابا از اينايي كه قيمت ميگه خوشمزه‌ست مي‌خري؟
بابا: نه عزيزم، اينا چيزاي خوبي نيست.
مامان: بچه گناه داره، حالا يه چيزي هوس كرده، چرا همه‌ش نه مياري، حالا يه بار بخر ببينيم چيه ديگه، يه بار كه به جايي بر نمي‌خوره!
[حالا بابا وسط يك دوراهي سخت گير كرده؛
نخرد، دوست داشتن فرزندش زير سؤال مي‌رود
بخرد هم احمق شده
پول مفت به جيب آگهي‌دهنده ريخته]

اما بچه‌ها
خانواده هميشه قدرتمند‌تر است
پس
پدر خانواده مي‌خرد
فردا با يك شيشه كشك بادنجان دلپذير به خانه خواهد آمد
چرا؟
چون قيمت ِ دورهمي آن را تبليغ كرده است!



سيداحمد: «پس همه‌اش تقصير زن‌هاست!»
نه پسرم!
اين‌طور قضاوت كردن صحيح نيست
برعكس هم بود همين مي‌شد
چه بسا.

مسأله اصلي چيز ديگري‌ست:
«تفكيك تصميم‌گيري از درآمدزايي»

فكر كن اگر مرد در خانه بود
زن درآمد كسب مي‌كرد
باز هم همين اتفاق مي‌افتاد
منتها برعكس

وقتي كسي براي تأمين مخارج خانه كار مي‌كند
درآمد كسب مي‌كند
درك كاملي از نسبت تلاش و كار انجام شده با مبلغ درآمد دارد

اين‌جاي كار را با دست نشان دادم
با فاصله دو دست از هم

فردي كه درآمد كسب مي‌كند
مي‌داند
به خوبي
مي‌فهمد
اگر يك متر تلاش كرده و ده سانت پول كسب كرده
حالا
ارزش ندارد با اين ده سانت پول فقط بيست سانت كشك بخرد مثلاً
چرا؟
زيرا آن‌وقت يك متر تلاش خود را برابر با بيست سانت كشك قرار داده
او ارزش واقعي كار خود را مي‌داند

اما
وقتي اين ده سانت پول را به فرد ديگري مي‌دهد
چه مرد و چه زن
هر فرد ديگري
او توازن ده سانت پول با يك متر كار انجام شده را درك نمي‌كند
او
به سادگي
بدون نگراني
بدون ناراحتي
خيلي سريع حاضر مي‌شود ده سانت پول را با بيست سانت كشك عوض كند!

و آگهي بازرگاني
دقيقاً مي‌داند چه كسي را هدف قرار دهد
فردي كه درآمد كسب مي‌كند را نه
مي‌رود سراغ آن‌هايي كه «تصميم» براي مصرف درآمد مي‌گيرند!

قال علي (ع): «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.» (نهج‌البلاغه، ح2)
هر كس طمع را پيشه كند خود را حقير كرده و كسى كه ناراحتى هايش را (نزد اين و آن بدون هيچ فايده) فاش كند به ذلت خويش راضى شده و آن  كس كه زبانش را بر خود امير كند شخصيتش حقير خواهد شد. (ترجمه مكارم)


نارنگي پوست كنده‌ام
فصل بيماري‌ست
هزينه‌هاي درمان هم بالا
بخورند و به بركت الهي سرما نخورند



«بعضياشون خيلي شيرينن، بعضياشون ترشن!»

جمله‌اي طلايي گفت
حس نصيحت در دلم غليان كرد
بايد چيزي مي‌گفتم
حرفي كه در ذهنش بماند و به كارش بيايد:
- درست مثل آدما كه بعضياشون خوبن و بعضياشون بد

خوب بود
كيف كردم
چسبيد
حالا بايد ادامه مي‌دادم
يك استفاده مناسب از موقعيت
براي تربيت
خب، چه بگويم؟
آهان
اين‌كه شناخت آدم‌هاي خوب و بد سخت است
نمي‌شود از ظاهر قضاوت كرد

- پسرم! مي‌توني بدون چشيدن، بگي كدوماش شيرينه و كدوماش ترش؟
«آره، اين شيرينه. به‌به، چقدر شيرين بود
اين ترشه. اَه‌اَه، چقدر ترش بود!»

نه بابا.
يعني چي؟!
نشد كه
ضايع شد
مدام بر مي‌داشت و قبل از خوردن پيش‌بيني مي‌كرد
و بعد
درست همان كه پيش‌بيني كرده بود اتفاق مي‌افتاد
آخر چطور از روي ظاهر نارنگي‌ها مي‌توانست شيريني و ترشي آن‌ها را حدس بزند؟! :(

ديگر چيزي نگفتم
حرفي نزدم
نصيحت را ادامه ندادم
نشد ديگر
بماند براي وقتي كه بشود
هميشه كه قرار نيست
گاهي كار از دست مي‌رود
تربيت صبوري مي‌خواهد
تا روزي كه دوباره فرصتي پديد آيد!

قال ابن ابي‌طالب (ع): «فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ؛ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ الْمَعُونَةِ.» (نهج‌البلاغه، خ146)
اما آنچه يادآور شدى که آنها به سوى جنگ با مسلمانان آمده اند، (و اين دليل قوت و قدرت آنهاست و تو را نگران ساخته) خداوند بيشتر از تو حرکت آنها را ناپسند مى دارد، و او بر تغيير آنچه نمى پسندد تواناتر است، و آنچه درباره تعداد زياد سربازان دشمن يادآور شدى، بدان که ما، در گذشته در نبرد با دشمن بر اساس فزونى نفرات پيکار نمى کرديم، بلکه با يارى و کمک خداوند جنگ مى کرديم (و پيروز مى شديم). (ترجمه مكارم)


از چهارده سال پيش
من هم مانند خيلي از مردم
براي رهايي از سرماي زمستان
خانه را ايزوله مي‌كردم

شكاف‌هاي در و پنجره را درزگير مي‌زدم
پلاستيك‌هاي بزرگ پشت پنجره‌هاي حياط
پرده‌هاي ضخيم
هدف چه؟
با كمترين مصرف انرژي خانه را گرم نگه دارم

چند سالي بود
هر سال
اول فصل سرما
همين كارها
و نتيجه
البته كه با يك بخاري كوچك تمام فضاي خانه گرم مي‌ماند
تمام روز
مصرف اندك انرژي
و
اما
بيماري از ما دور نمي‌شد
بالاخره يكي دو سرماخوردگي شديد داشتيم
هر سال
در فصل پاييز و زمستان

چند سال پيش
مطلبي به چشمم خورد
متخصصي مي‌گفت:
دليل عمده سرماخوردگي سرما نيست، آلودگي هواست!

او معتقد بود
اين‌كه فضاي خانه را بسته نگه مي‌داريم
عوامل بيماري‌زا در محيط رشد مي‌كنند
در هوا
افزايش مي‌يابند
و
نتيجه مشخص است
ما از اين هواي ساكن و آلوده استشمام مي‌كنيم
هواي راكد مي‌گندد!

چند سالي‌ست روال را عوض كرده‌ايم
ديگر از پلاستيك و درزگير خبري نيست
ديگر خانه را مهر و موم نمي‌كنيم
امسال هم مثل سال‌هاي قبل
اين برنامه روزانه را در پيش گرفته‌ايم:

دماسنج نصب بر ديوار
دماي هوا 25 درجه سانتي‌گراد
بخاري را همين‌قدر تنظيم مي‌كنيم

نزديك غروب
بخاري را روشن مي‌كنيم
تا شب و هنگام خواب گرم مي‌شود
در و پنجره هم بسته
صبح اما
بخاري را كه خاموش مي‌كنيم
هوا هنوز گرم است
در حد همان 25 درجه سانتي‌گراد
نزديك ظهر
تمام در و پنجره‌ها را باز مي‌كنيم
تمامشان را
و هوا
اگر چه هواي كمي سرد
تمام خانه را فرا مي‌گيرد
هواي خانه بالكل عوض مي‌شود
كمي سرد مي‌شود
ولي
سر ظهر است و خيلي محسوس نيست
نزديك غروب
در و پنجره‌ها را مي‌بنديم
بخاري روشن
دوباره دما به 25 درجه سانتي‌گراد باز مي‌گردد
و شب مطبوع و خوبي را پشت سر مي‌گذاريم
با هوايي كه كاملاً تازه و سالم است!



خيلي خوب
عالي اصلاً
دفترچه بيمه سفيد مانده
هزينه درمان كاهش يافته
نه فقط بيماري از خانه ما دور شده
كه روحيه شادي هم پيدا شده
خنكي خانه اسباب شادابي‌ست
برخلاف گرما
گرمايي كه خمودي و خواب‌آلودگي مي‌آورد

مگر همين مردم ما در تابستان كولرهاي گازي راه نمي‌اندازند
آن‌قدر مصرف برق كه به خاموشي منتهي شود
دماي خانه را زير 23 درجه سانتي‌گراد نگه مي‌دارند
حالا در زمستان
چه مي‌شود كه همه مي‌خواهند در 35 درجه سانتي‌گراد زندگي كنند؟

از عدم اطلاع است
چون فكر مي‌كنند اين‌طور ديگر بيمار نمي‌شوند
در حالي كه سلامتي
در استفاده از هواي آزاد است!

امام علي (ع): «لَا يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى؛ بَيْنَا تَرَاهُ مُعَافًى إِذْ سَقِمَ، وَ بَيْنَا تَرَاهُ غَنِيّاً إِذِ افْتَقَرَ» (نهج‌البلاغه، ح426)
سزاوار نيست انسان به دو چيز اطمينان پيدا كند: سلامتى و ثروت. چراكه در همان حال كه انسانى را تندرست مى بينى ناگهان بيمار مى شود و در همان حال كه او را ثروتمند مشاهده مى كنى ناگهان فقير و مستمند مى گردد. (ترجمه مكارم)


ديگر ياد گرفته‌اند
خودشان يادم مي‌اندازند
تولد پيامبر (ص) كه نزديك شد
سراغ كيك را گرفتند

رفتيم قنادي گل لاله
خواستم تا خودشان انتخاب كنند
از ميان طرح‌هاي متنوّع
اصرار بر همين
فقط همين يكي
هر چقدر هم كه موارد بهتر نشان‌شان دادم



ملاك‌شان مشخص بود
گفتم و قبول كردند
با اين‌كه از آن بهتر هم بود
شكلات‌هاي ريزي كه كف كيك ريخته
چيپس شكلاتي يعني
و
از همه مهم‌تر
توت‌فرنگي‌هاي قرمز و قشنگي كه دور آن چيده
كنتراست شديد رنگ

هوس انسان تابع چشم است
چشم مي‌بَردش
انسان اين‌طور است
با ديدن مي‌پسندد
اگر
عقلي در بين نباشد كه عِقال هوس باشد
پابند اميال
خواسته‌هاي دنيا
انسان را رها كني همين است
با چشم مي‌بيند
با دل مي‌خواهد
زيبايي‌هاي دنيا اساساً فريبنده‌اند
زيبايي‌هايي كه بيشتر «ديدني» هستند!

امسال تولد پيامبر (ص) را با اين كيك جشن گرفتيم
شاد و در كنار هم
خودمان خانوادگي!

قال الأمير (ع): «أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ، وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ؛ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ، وَ إِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ» (نهج‌البلاغه، ح203)
اى مردم از خدايى بترسيد كه اگر سخنى گوييد مى شنود، و اگر پنهان داريد مى داند، و براى مرگى آماده باشيد، كه اگر از آن فرار كنيد شما را مى يابد، و اگر بر جاى خود بمانيد شما را مى گيرد، و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد. (ترجمه دشتي)


نه فقط چون ميز است
چون خودمان ساخته‌ايم
چون
خودشان درگير بوده‌اند
به اين خاطر دوست دارند
خيلي زياد

ذوق كردند
مشاركت كردند
كمك فراوان
در توليد چيزي كه خودشان مصرف‌كننده‌اش هستند
ميزي براي غذاخوري



قبلاً كمد ساخته بوديم
سه سال پيش
پاراوان هم ساخته بوديم
اين‌بار
ميزي براي صرف غذا

ميز ِ بلند صندلي دارد
نشستن روي صندلي سخت
جاي زيادي هم اشغال
روي زمين هم كمر انسان خم مي‌شود
هم هنگام گستردن و جمع كردن
هم وقت ميل غذا
اما روش شرقي‌ها
شرق آسيا
ميزهايي كه روي زمين غذا را سرو مي‌كند
همه محاسن را با هم دارد



طرح اوليه تاشو بود
ايده‌اي كه داشتم
نپسنديدم
هم ساخت دشوار
هم باز كردن و بستن
يك‌سره هم جا اشغال مي‌كرد
پيدا كردن يراق مناسب هم سخت
اين شد كه سه تكه در نظر گرفتم
طراحي كردم و با بچه‌ها ساختيم
همين چند روز اخير

دويست هزار تومان پول MDF شد
همراه با برش و 28 متر نوار دور
چند هزار تومان هم پيچ خريديم
با پولكي‌هاي روي پيچ
و در نهايت
زمان لذّت‌بخشي كه با هم سپري كرديم
دورهمي
ميزي كه براي غذاخوري خودمان ساختيم!

قال مولانا أميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب (ع): «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ.» (نهج‌البلاغه، ح208)
هر كس به حساب خود برسد سود مى برد و آن كس كه غافل بماند زيان مى بيند. كسى كه (از خدا) بترسد ايمن مى گردد و كسى كه عبرت گيرد بينا مى شود و آن كس كه بينا گردد (حقايق را) مى فهمد و آن كس كه (حقايق را) بفهمد دانا مى شود.(ترجمه مكارم)


پ.ن.
پايه‌ها را وسط ميز قرار دادم
تا نشستن دور آن آسان باشد
بشود نزديك‌تر به ميز نشست
اما
نگران افتادن ميز شدم
وقت تكيه دادن
موقع غذا خوردن
اين شد كه پايه‌هاي كف را طراحي كردم
كمك بزرگي براي ثبات ميز است!
جدا بودن ميزها
علاوه بر اين‌كه امكان سه وضعيتي مي‌دهد
غذا خوردن يك‌نفره
دو نفره
يا سه نفره با هم
فرصت ديگري نيز فراهم مي‌كند
كاهش فضا هنگام عدم نياز
پس از پايان غذا
ميزها را روي هم مي‌گذاريم
جاي بسيار كمتري در گوشه اتاق مي‌گيرد!


جور نمي‌شد
اندازه نان
كمي زياد يا كم
هميشه همين
چون اطلاعات دقيق آن را نداشتم
وقتي كه در خانه سمبوسه درست مي‌كردم



با بچه‌ها بيرون
تصميم جمعي بر خوردن فلافل
داخل مغازه
براي اولين بار
ديدم چطور سمبوسه‌ها را مي‌پيچد
لطف خدا
اين بار الگوي آن را فرا گرفتم
به خانه كه برگشتيم
روي تابلو كشيدم



محاسبه اندازه‌ها
ترسيمي هندسي
مستطيلي با نسبت اضلاع «يك» به «دو و نيم»
و برشي مثلثي
متساوي‌الساقين
بخشي كه بايد از گوشه مستطيل بريده شود
«يك دوم» عرض
اين الگوي يك سمبوسه درست و دقيق است!

درست كردم
شد
ديگر كم نيامد
زياد هم
اندازه
بخش آخر هم
داخل مي‌رود تا بسته شود
قفل گردد
تا در روغن رها نگردد

رياضيات همه جا هست
علوم رياضي كليد درك «نسبت»
واقعيت؛ محصول «نسبت» است
و «نسبت»
عنصر اصلي تشكيل دهنده دنياي پيرامون ما
اين «نسبت‌ها» هستند كه جهان را شكل داده‌اند
اين نظريه اصلي استاد حسيني (ره) در مبناي فلسفي «اصالت ربط» است!

قال مولانا (ع): «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ] لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا» (اولين خطبه نهج‌البلاغه)
آفرينش را بدون نياز به انديشه و فکر و استفاده از تجربه و بى آن که حرکتى ايجاد کند و درباره تصميمى بينديشد ايجاد کرد و آغاز نمود. خلقت هر موجودى را به وقت خاصّش موکول کرد موجودات گوناگون را با يکديگر التيام داد و به هر کدام طبيعتى مخصوص و غريزه اى ويژه بخشيد و صفات ويژه آنها را همراهشان ساخت و پيش از آن که آنها را بيافريند از همه آنها آگاه بود و به حدود و پايان آنها احاطه داشت و از جميع لوازم و تمام جوانب آنها باخبر بود. (ترجمه مكارم)


«آن‌ها انسان هستند»

فهميدن اين سخت است
براي مادرها معمولاً
زيرا
وقتي از بدنت جدا مي‌شود
انگار كه بخشي از خود ِ توست
مال ِ خود توست
حس استقلال از آن نداري
خودت مي‌شود

وقتي خودت شد
يك اراده واحد بر هر دو جزء حكومت مي‌كند
كدام اراده؟
طبيعتاً اراده تو
اراده جزء بزرگ‌تر
جزء برتر يعني

فرار مي‌كنند
كودكان
وقتي اين تصميم‌گيري جبّارانه را درك مي‌كنند
وقتي
استقلالي كه حق‌شان است دريافت نمي‌كنند
انسان بودن‌شان را
اين‌كه
آن‌ها نيز «اراده» دارند
اراده‌اي جدا از اراده مادر

چند مثال مقايسه‌اي:

در نگاه غيرانساني:
برو كنار كمدتو مرتّب كنم!
پاشو لباس بپوش مي‌خوام برم سبزي بخرم!
[رفتار] شستن ناگهاني سر و صورت كودك در حمام!
[با داد] خاك بر سرت! بازم جاتو خيس كردي، بجنب برو تو حموم!
همينه كه هست، ناهار همينه، بايد بخوري!
بشين سر سفره غذاتو بخور!

در نگاه انساني:
اجازه مي‌دي كمد لباساتو مرتّب كنم؟
بايد سبزي بخريم، چون نگرانتم نمي‌تونم تو خونه تنهات بذارم، لباس مي‌پوشي بريم سبزي بخريم؟
مي‌خوام سرتو بشورم، آماده هستي؟ ممكنه كف بريزه تو صورتت، اين كاسه آب رو بگير، اگر رفت تو چشمات فوري بشور!
[با آرامش] تو كه عمداً اين كار رو نكردي، كاري كه آدم تو خواب بكنه به حسابش نوشته نمي‌شه، پس تقصير تو نيست، هنوز ماهيچه‌هاي بدنت قوي نشدن. بيا عزيزم برو حموم!
اين غذا رو دوست نداري؟ نمي‌دونستم، حالا كه ديگه چاره‌اي نيست، اگه تونستي كم‌كم همين غذا رو بخور، اگه نمي‌توني نون پنير هست!
ناهار آماده‌ست، اگه دوست نداري سرد بشه الآن بيا، گرم خوشمزه‌تره.

خلاصه مطلب؛
چطور با خواهر خود صحبت مي‌كند
با برادر خود
با مادر و پدر خود
با همكار خود
با همسايه
بچه همان است
او اگر چه عضو كوچكي از خانواده است
اما
مثل همه آدم‌هاي ديگر
او هم يك «انسان» است
روحي دارد كه مستقل از روح ماست
از روح همه انسان‌هاي ديگر
حتي اگر جسم او از بدن مادر خارج شده باشد

اين اولين اصلي‌ست كه بايد در مواجهه با كودكان پذيرفت!

[ادامه دارد.]


بدون فرزند قطع مي‌شود
بدون شاگرد
آموزش كه نباشد انسان مي‌ميرد
واقعاً مي‌ميرد
باقي نمي‌ماند
خود و تمام تلاش‌هايش

از كروسان شيبابا شروع شد
با پچ‌پچ به اوج خود رسيد
تب نان‌هايي به شكل خرچنگ
نان‌هاي كره‌اي ِ لايه‌اي
از بس تبليغ كردند
آگهي‌هاي بازرگاني تلويزيوني

ديدم بچه‌ها خوششان آمده
خيلي نرم و خوش‌مزه
تصميم گرفتم بپزم
دستوري كه از اينترنت پيدا كردم



اولي خيلي خوب در نيامد
دست‌گرمي بود ديگر
دومي اما خوب
دوست داشتند
خوردند و سپاسگزاري كردند
اما سومي.

مريم بار سوم را پخت
كار مرا ديده بود
دستور را گرفت و عمل كرد
خيلي بهتر
عالي
اصلاً زمين تا آسمان

نسل‌ها تداوم هم هستند
يكي پس از ديگري
نباشند پيشرفت نيست
اگر قرار باشد هر كدام از ما آتش را دوباره اختراع كند
چرخ را مثلاً
چقدر مگر وقت داريم؟
پيوسته درجا مي‌زنيم

تمدن از آموزش نسل‌هاي بعد تحقق مي‌يابد
به دست نسل‌هاي قبل
هر نسلي بايد ادامه باشد
نه تكرار

اما نقش ِ ما
نقش والدين
پدرها و مادرها
ما چه آينده‌اي براي جامعه خود مي‌خواهيم؟
چه مسيري را؟
طراحي كنيم
پيش‌بيني
كافيست كودكان خود را آن‌طور تربيت كنيم
در جهت اراده و خواست خود
براي جامعه خود
طوري كه مسيري را بروند
كه ما خود به آن نمي‌رسيم
چون وقت كافي نداريم
تا جامعه به جايي برسد كه «ما» مي‌خواهيم
اگر چه نه در حضور ما
در غياب ما
پيشرفت و توسعه و تمدن اين‌طور به دست مي‌آيد!

قال علي بن ابي‌طالب (ع): «أَ وَ لَيْسَ لَكُمْ فِي آثَارِ الْأَوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ وَ فِي آبَائِكُمُ [الْأَوَّلِينَ] الْمَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟ أَ وَ لَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْكُمْ لَا يَرْجِعُونَ وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لَا يَبْقَوْنَ؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا [يُمْسُونَ وَ يُصْبِحُونَ] يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى، فَمَيِّتٌ [فَمَيْتٌ] يُبْكَى وَ آخَرُ يُعَزَّى وَ صَرِيعٌ مُبْتَلًى وَ عَائِدٌ يَعُودُ وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ وَ طَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ؛ وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي.» (نهج‌البلاغه، خ99)
آيا اگر درست بينديشيد براى شما در آثار پيشينيان عامل بازدارنده اى نيست؟ و در نياکان گذشته شما وسيله بينايى و عبرت وجود ندارد؟ آيا نمى دانيد که گذشتگانتان باز نمى گردند و بازماندگان شما باقى نمى مانند؟! آيا اهل دنيا را مشاهده نمى کنيد که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: يکى مى ميرد، و بر او مى گريند، و ديگرى مى ماند و به او تسليت مى گويند; يکى در بستر بيمارى افتاده، و ديگرى به عيادت او مى رود، و يکى ديگر، در حال جان کندن است. يکى به دنبال دنيا مى رود، در حالى که مرگ در پى او در حرکت است; ديگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نيست (آرى!) بدين گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند! (ترجمه مكارم)


«بدون اعتماد نمي‌‌شود»

تربيت دو سو دارد
مثل يك طناب
اين طرف اگر دست پدر و مادر
آن طرف دست فرزند است

مگر نگفتي انسان است و اراده دارد
پس مي‌تواند نگه دارد
از كوه بالا بيايد
يا رها كند و بيافتد
تربيت اختياري‌ست و اجبار ندارد

اعتماد محور تربيت است
كودك اگر اعتماد نكند رها مي‌كند
طناب را نمي‌گيرد و آويزان نمي‌شود
فرا نمي‌گيرد و هدايت نمي‌پذيرد
همين است كه اول «امين» مي‌شوند و بعد «پيامبر»
تمام انبياء اول اعتماد مردم را به دست آوردند

اعتماد از كجا مي‌آيد؟
محور اعتماد «صداقت» است
تا راست نگويي اعتمادي نيست
دروغ سلب اعتماد مي‌كند
حتي اگر به ديگري باشد:
«بابا جان بهش بگو خونه نيستم!»

يا حتي غير مستقيم
جلوي مهمان يك چيزي بگويد
وقتي رفت چيز ديگر:
«خيلي خوشحال شدم از آمدن شما»
«بالاخره رفتند، اصلاً هم خوشحال نشدم از آمدنشان!»

وقتي مي‌تواند به ديگري دروغ بگويد
از كجا معلوم كه به من نگويد؟
اعتماد هوتوتو، سابيد به الك!

و صداقت در رفتار
فقط گفتار كه نيست:
«فردا حتماً مي‌ريم بوستان علوي»
«ول كن پسرم! امروز اصلاً حالشو ندارم، برو نقاشي بكش!»

وفاي به عهد
نباشد، اعتماد هم نيست

دومين اصل محوري در تربيت فرزند اعتماد است؛ متكي به صداقت و وفاي به عهد!

[ادامه دارد.]


شر را عدمي معنا كرده‌اند+
فلاسفه ما
چرا؟
واضح است
از خير محض شر صادر نمي‌شود
فاقد شيء چگونه مُعطي آن باشد؟
خلاف خِرد و حكمت

زله اگر روي مي‌دهد
سيل
ويراني
توفان و خرابي
عدم است
عدم ثباب زمين
عدم ثبات آب
عدم ثبات هوا
همه شرور اين‌طور است
با عدم ِ خير تعريف مي‌شوند

فلاسفه ما
نمي‌توانستند
آثار خردمندانه‌اي لحاظ كنند
براي شر
آن را محض ِ بدي مي‌ديدند

استاد حسيني (ره) اما
طور ديگري تعريف مي‌كند
او
شر را
بر سبيل حكمت مي‌بيند
شر، خير مي‌شود
و وجودي بودن آن
ضرري به خير محض نمي‌زند
به خالق



از نگاه او
در فلسفه اصالت ولايت
شر عدمي نيست
وجودي‌ست
اما
وجودي كه خيري در آن است

پروردگار
انسان را
داراي اختيار خلق كرده است
و لازمه اختيار
اين‌كه بتواند خير يا شر اراده كند
آن‌هنگام كه انسان خير را اراده كند
فاعل آن خير
اراده ربوبي‌ست
امري مشخص و بدون اشكال
اما
هنگامي كه شر را اراده كرد
باز هم
فاعل اراده ربوبي‌ست!

اين شر
پس از آن‌كه خلق شد
به اراده پروردگار
اما به واسطه خواست مخلوق
فشاري در عالم براي مؤمنين ايجاد مي‌كند
اين فشار امري وجودي‌ست
اين فشار
مؤمنين را به تب و تاب مي‌اندازد
آن‌ها را در ايمان‌شان راسخ‌تر مي‌كند
و فرصت رشد و بالندگي فراهم
انسان‌هاي مومن در فشار شر است كه آزموده مي‌شوند
و
خير فراوان‌تري از عمل آن‌ها بروز مي‌كند
اين خير
آثاري فراوان‌تر از شر دارد

بنابراين
برآيند آن شر در اين خير مضمحل شده
نتيجه
خيري فراتر خواهد بود

پس
تمام شرور عالم
در مقصد
هنگامي كه جمع جبري خير و شر را ملاحظه كنيم
خير خواهد بود
جهت عالم
رو به رشد و تكامل
و شر
ابزاري براي بروز و ظهور خير
اگر چه نه به نحو اراده استقلالي خداي تعالي
كه به واسطه اراده او بر آزادي اراده مخلوقات بر اراده خير و شر

اصل ِ اختيار خير محض است
و اگر اجازه شر به اختيار داده نمي‌شد
اصل ِ اختيار نفي مي‌شد
نقض غرض مي‌شد

در اين فلسفه
هم شر وجودي‌ست و هم خير
هر دو واقعيت‌هاي دنياي ما
و هر دو
در نتيجه
در كشاكش هم
جهان را به سوي خير بيشتر پيش مي‌برند

نه به معناي اين كه افراد شرور
درجه پيدا كنند
اجر و قرب
توجيهي شود براي اعمال زشت‌شان
كه آن‌ها به واسطه اراده‌شان بر شر
پيوسته سقوط مي‌كنند
عقاب مي‌شوند و مؤاخذه

اما
آثار فعل آن‌ها
هرگز
نمي‌تواند جهان را از حركت به سوي رشد باز دارد
بالعكس
پيوسته بر خير جهان مي‌افزايد
كه اگر نبود
رشد و تكامل متوقف
يا بسيار كند
مثل وقتي كه بازي «دو دوزه» مي‌شود
حتي اگر ببري هم بازنده‌اي
بُرد ِ تو همان باخت ِ توست
شرّ اگر چه «هست» ولي در نهايت «بازنده» است
و فلسفه وجود شر «اختيار» است!


«همه به امنيت نياز دارند، كودكان بيشتر»

مي‌خواهد سر كار برود
پدر
فرزند اما لج مي‌كند
دهنش را كج مي‌كند
اشك مي‌ريزد و پدر را در آغوش مي‌گيرد
صداي مادر در مي‌آيد:
«من سر بچه رو گرم مي‌كنم تو بي‌صدا برو»

آن لحظه نمي‌فهمد
بعد كه مي‌فهمد
ترس وجود كودك را فرا مي‌گيرد
استرس و نگراني:
«هر لحظه ممكنه ديگه بابا نباشه!»

پدر و مادر
براي فرزند
در حكم رب هستند
همه چيز را در وجود آن‌ها مي‌بيند
تمام امنيت خود را

ديگر آرام نيست
لحظه‌اي از آغوش پدر و مادر پايين نمي‌آيد
تا بيايد
فرياد و جيغ و ناله
مي‌ترسد
از اين‌كه از دست‌شان بدهد
زيرا
ديده است ناگهاني و بدون اطلاع تركش مي‌كنند

به من نيز گفت
مادرشان
وقتي دخترك چندماهه‌ام لجم را گرفت
فرزند اولم
كه نروم
اما
من قبول نكردم
نپذيرفتم كودك را بفريبم
گفتم:
«من هرگز بدون خبر و اطلاع نمي‌روم»

راه حل؟
نشستم و با او صحبت كردم
در سنّي بود كه اگر چه حرف نمي‌زد
ولي مي‌فهميد:
دخترم!
بستني دوس داري؟
اگر من نرم بيرون كار نكنم
نمي‌تونم بستني بخرم برات
يا شير بخرم
يا گوشت و مرغ
پس
من بايد برم و كار كنم
بعد دوباره بر مي‌گردم

مي‌فهمند
حتي اگر نه كلمه به كلمه
مضمون را درك مي‌كنند
احترام و امنيت را
بارها به بچه‌ها گفتم:
بچه‌ها من هرگز شما رو ترك نمي‌كنم، هيچوقت، تا بزرگ بشيد!

حتي وقتي مي‌خواستم نان بخرم
از سر كوچه
بلند اطلاع مي‌دادم تا بدانند
تا از نديدنم شوكه نشوند

كودك نياز به احساس امنيت دارد
امنيت را در بودن والدين حس مي‌كند
به اين شيوه مي‌تواند به دنيا اطمينان كند!

[ادامه دارد.]


«الگو باش تا تربيت شود»

كودك بايد ببيند
تا بشود
زندگي فقط دانش نيست
بيشتر مهارت است
مهارت نياز به تجربه دارد
در كتاب نمي‌شود خواند
با شنيدن هم نمي‌شود
بايد ببيند
فقط با ديدن و انجام دادن

الگو يعني همين
كودك مي‌بيند و ياد مي‌گيرد
جمله‌اي درخشان:
كودك آن مي‌شود كه هستي، نه آن كه مي‌خواهي!

الگو شدن نياز به الگو كردن دارد
الگوگيرنده بايد تصميم بگيرد
خودش
به تنهايي
اين‌كه تو را الگوي خود كند يا نكند
اجبار در آن ميسّر نيست

اعتماد
الگو نياز به اعتماد دارد
موفقيت
الگو نياز به ديدن موفقيت دارد
كودك در وهله اول بايد به پدر و مادر اعتماد كند
دروغ نمي‌گويند
فريبم نمي‌دهند
خوب هستند
بد نيستند

وقتي اعتماد كرد
حالا بايد موفقيت آن‌ها را هم ببيند
پدرم دروغ نمي‌گويد ولي هميشه يك بازنده است
مادرم
خيلي نماز مي‌خواند ولي هميشه فحش مي‌دهد و داد مي‌زند
هيچ انساني از شكست الگو نمي‌سازد

براي تربيت
بايد الگو شد
براي الگو شدن
بايد موفقيت را نشان داد
موفقيت را در ذهن كودك تعريف كرد
اگر پول نداري
نشانش بده كه موفقيت در پول نيست
اگر موقعيت اجتماعي بالايي نداري
نشانش بده كه موفقيت اين‌ها نيست
در ماديات نيست
در دين و ايمان است
در عشق و محبت اعضاي خانواده به هم است

كودك بايد با اعماق وجودش موفقيت پدر و مادر را درك كند
بايد حس كند
بايد حس كند كه آن‌ها شكست‌خورده نيستند
بايد پيروزي روزبه‌روز آن‌ها را در زندگي مشاهده كند
موفقيت شاخص الگو گرفتن است!

[ادامه دارد.]


معلم خواسته بنويسد
انشا
پنج دليل كه مردم سردار را دوست دارند



خلاصه‌اش در يك عبارت خلاصه مي‌شود:
ما جز خوبي از او نديديم!

وَ قَالَ (عليه السلام) لَمَّا بَلَغَهُ قَتْلُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ، إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً، وَ نَقَصْنَا حَبِيباً.» (نهج‌البلاغه، ح325)
وقتى خبر شهادت محمّد بن ابو بكر به او رسيد، آن حضرت فرمود: اندوه ما بر او به اندازه خوشحالى دشمنان به اوست، با اين تفاوت كه آنها دشمنى را از دست دادند، و ما دوستى را. (ترجمه انصاريان)


پ.ن.
البته كه در نگارش اين انشا كمك كردم
املا كردم يعني
به تنهايي اطلاعات كافي نداشت


«شيوه ارتباط با كودكان تغيير مي‌كند»

انسان‌ها نياز به ارتباط دارند
با يكديگر
و با محيط
ارتباط چند نوع است؟
اين بستگي به ابزارهايي دارد كه انسان‌ها براي ارتباط دارند

راديو با امواج الكترومغناطيس كار مي‌كند
يك گيرنده دارد
يك فرستنده
بي‌سيم اما دو طرفه است
هر طرف هم گيرنده و هم فرستنده
ارتباط تابع ابزار گيرنده و فرستنده است
ابزارهاي گيرنده و فرستنده در انسان چه هستند؟

براي انسان پنج حس ذكر شده
يعني پنج گيرنده
چند فرستنده دارد؟
اگر فرستنده‌ها با گيرنده‌ها همسو باشند
هر كدام يك ابزار براي ارتباط مي‌شوند

كه چه؟
اين مقدمه براي چيست؟
مگر بحث از تربيت كودكان نيست؟
تربيت نياز به ارتباط دارد خب
گفتم كه دو سويه است
مثل يك طناب
پس بايد ارتباطي برقرار شود
طنابي كه متصل كند
اين ارتباط چگونه شكل مي‌گيرد؟

تماس يكي از روش‌هاي ارتباط است
لمس
صدا روشي ديگر
مشاهده نيز

اولين ابزار براي ارتباط با كودك قطعاً سخن گفتن نيست
سخن گفتن شكل پيچيده‌اي از صداست
كودك هنوز ابزار گيرنده اشكال پيچيده صوتي را ندارد
اما
تماس
تماس اولين ابزار ارتباط با كودك است
درد

وقتي نوزاد را روي پاي خود مي‌گذاشتم تا بخوابد
چشمانش به اطراف مي‌چرخيد
كنجكاو است
هر كودكي هست
محيط را بشناسد
خب خوابش كه نمي‌برد
چشم‌هايش را آرام مي‌بستم
دوباره باز مي‌كرد
يك نيشگون كوچك از پايش مي‌گرفتم
خيلي آرام
درد را حس مي‌كرد
چشمش را مي‌بستم
دوباره باز مي‌كرد
دوباره يك نيشگون كوچك
و چشمش را مي‌بستم
بعد از چند بار.

ديگر تا كودكم را روي پايم مي‌گذاشتم
خودش چشمانش را مي‌بست
فوري
و فوري هم مي‌خوابيد
بچه اگر چشمانش بسته باشد نمي‌تواند زياد بيدار بماند
در حدّ چند دقيقه

درد اولين شيوه ارتباط با انسان‌هاست
تا وقتي‌كه ابزارهاي ارتباطي پيچيده‌تري در اختيار ندارند

[ادامه دارد.]


انسان‌ها تك‌تك كار مي‌كنند
اما
وقتي جامعه تشكيل مي‌شود
كارها در هم منحل مي‌گردد
تركيب مي‌شود
محصول چيست؟
در چه مسيري‌ست؟
مقصد كجاست؟
جايي كه ساختار ِ جامعه تعريف مي‌كند

وقتي واحد اندازه‌گيري ِ كار «پول» باشد
نه طلا
نه نقره
بلكه اسكناس
برگه‌هايي اعتباري كه ارزش واقعي ندارند
ارزش اسمي
ارزشي كه بانك به آن‌ها مي‌دهد
و پيوسته از آن مي‌كاهد
هر وقت كه دلش بخواهد
سرمايه؛ محور مي‌شود
چرا؟
زيرا سرمايه است كه سود را تعيين مي‌كند
ربا را
قيمت كالا و خدمات را
در نسبت عرضه و تقاضا تعيين مي‌شود
تقاضا دست كيست؟
دست ِ سرمايه

كله‌پاچه را ببين
سيرابي
يك وقتي اضافات گوسفند بود
دورريختني
فقرا و كارگران برداشتند
پختند و انرژي زحمات خود كردند
قدرت بگيرند

چه شد؟
سرمايه روي آن دست گذاشت
تقاضا را بالا برد
وقتي كسي هست كه صدهزار تومان بخرد
ديوانه است هزار تومان به تو بفروشد؟
لاكچري شد
كله‌پزي‌هاي ته خياباني
شدند طباخي‌هاي دو نبش سر خيابان
تميز و خوشگل و پر از تزئينات
غذا را هم ديگر در ظروف چيني سرو مي‌كنند
ديگر همان هم نصيب كارگر نمي‌شود!



قرار بر اين نبود
قرار بر اين نيست
انقلاب قرار است در خدمت مستضعفان باشد
اما چگونه؟
اين شعار چگونه بايد محقق شود؟
وقتي ساختار جامعه عوض شود
وقتي
قدرت از سرمايه گرفته شود
وقتي
علم و قدرت و منزلت انسان‌ها را با «پول» ارزشگذاري نكنند
روزي كه
رشته‌هاي دانشگاهي بر اساس درآمدشان پرانتخاب نشوند
اين‌همه مردم نروند سراغ پزشكي مثلاً

ساختار را بايد دانشمندان طراحي كنند
تغيير دهند
شعارهاي اسلامي و مردمي انقلاب فقط آن روز محقق خواهد شد
با كاپيتاليزم نمي‌شود!

كتب مولانا أميرالمؤمنين (ع): «أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، كَأَنَّكَ -لَا أَبَا لِغَيْرِكَ- حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ. فَسُبْحَانَ اللَّهِ! أَمَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ، أَوَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ؟ أَيُّهَا الْمَعْدُودُ كَانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً» (نهج‌البلاغه، نامه41)
به سرعت حمله کردى و با عجله بر بيت المال پريدى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان که براى ن بيوه و يتيمان آنها نگهدارى مى شد ربودى. همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح و استخوان شکسته اى را بربايد، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل کردى بى آنکه در اين کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى. سبحان الله آيا به معاد ايمان ندارى و از بررسى دقيق حساب روز قيامت نمى ترسى؟! اى کسى که در گذشته نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى، چگونه آب و غذايى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى که مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى؟ (ترجمه مكارم)


اگر چه مخاطب ما نبوديم
مخاطب اين نمايشگاه
اما
براي كودكان جالب است
ديدن ابزارهايي كه براي سرگرمي انسان‌ها ساخته مي‌شود
حجم بالاي اين توليدات
تا حواس همه ما را پرت كند
از هدفي كه براي آن خلق شده‌ايم

شهر آفتاب
سه سالن بزرگ
تقريباً سه برابر نمايشگاه‌هايي كه تا به حال ديده‌اند
دو ساعت طول كشيد
زماني كه بتوانند تمام غرفه‌ها را بازديد كنند



اين همه هزينه
اين همه انرژي
اين همه كار و فعاليت
براي چه؟
فقط براي اين‌كه انسان سرگرم شود؟

انسان ِ شهري
برده كار است
وقتي قيمت‌ها را سرمايه تعيين مي‌كند
كار بي‌ارزش مي‌شود
كار ِ زياد
درآمد ِ كم
مجبور است بيشتر كار كند
زيرا بيشتر ميل به مصرف دارد
وقتي كالاها در خانه توليد نمي‌شوند
وقتي كارخانه‌ها
انحصار توليد را در دست مي‌گيرند
و مگامال‌ها
فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي بزرگ
انحصار توزيع را

زرق و برق تنوّع كالاها
هزينه‌هاي زندگي را بالا مي‌برد
كار بايد بيشتر شود
تا تأمين‌كننده نيازها شود
خستگي بيداد مي‌كند
افسردگي مي‌كُشد
تفريح سر بر مي‌آورد
حالا ديگر تفريح هم انحصاري مي‌شود
در انحصار شركت‌هاي بزرگ سرگرمي‌سازي
امثال ديزني‌لند

يك نظام بسته است
كاپيتاليزم
انسان؛ سوخت ِ آن است
خودش نمي‌داند
بازي مي‌سازند تا نفهمد
اگر چه بالوجدان حس مي‌كند چگونه در اين اقتصاد ِ ظالمانه «مصرف» مي‌شود!

قال أميرالمؤمنين (ع): «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ» (نهج‌البلاغه، ح89)
كسى كه امر آخرتش را اصلاح كند خداوند امر دنيايش را اصلاح مى‌كند (ترجمه مكارم)


«ارتباط تماسي به نوري تبديل مي‌شود»

درد براي روزهاي نخست است
خوب هم جواب مي‌دهد
عالي‌ست
اصلاً ابزار ارتباطي كليدي انساني در اولين گام‌هاي رشد است
اما
زود بايد تبديل شود
از تماس به مشاهده

چهره را در هم مي‌كشيم
اين عادت را داريم
خودآگاه هم نيست
انسان وقتي عصباني مي‌شود
وقتي از وضعيتي راضي نيست
ابروها را به هم نزديك مي‌كند
و به پايين مي‌كشد
اخم مي‌كند اصطلاحاً

حالا نياز به شرطي كردن كودك است
با ايجاد مقارنت
قرن ِ اكيد به قول شهيد صدر (ره)

من اين كار را كردم
اين‌بار
پس از مدتي يعني
هر بار كه نيشگون مي‌گرفتم
اخم هم مي‌كردم
مستقيم هم در چشمان نوزاد مي‌نگريستم
اول برايش عجيب بود
اخم را نمي‌فهميد
ولي
درد به او كمك كرد
كمك كرد تا بفهمد
بفهمد كه اخم همان درد است
اما به جاي تماس
از نور براي انتقال پيام استفاده مي‌كند

اين‌بار
تا كار اشتباهي مي‌كرد
نگاهش مي‌كردم
تا اخم را در صورتم مي‌ديد
متبادر مي‌شد
منتقل مي‌شد
مي‌فهميد
گيرنده‌اش فعال مي‌شد
درك مي‌كرد كه بايد آن كار را ترك كند
زيرا من به عنوان مربّي از اين كار او راضي نيستم
راضي نبودن من چه معنايي دارد؟
درد!
بنابراين براي احتراز از درد، رفتار فعلي خود را ترك مي‌كرد!

[ادامه دارد.]


خوش‌شان آمد
از فرمولي كه يافتيم
نسبت يك به دو و نيم
در طرح هندسي نان سمبوسه

سيدمرتضي نان و پنير درست كرد
با سبك سمبوسه
زياد هم
بردند مدرسه
تغذيه
رقابتي
هر سه مشتاق
بيشتر مي‌خواستند



زيبايي اثر دارد
حتي در خوردني‌ها
شكل و شمايل ِ آن‌چه مي‌خوريم
تنوّع
تا حدّي خوب
براي آن‌كه ميل ندارد
ولي
بدنش نياز دارد

اما
وقتي به فروشگاه‌ها مي‌رويم
همين تنوّع
انسان شهري امروز را بيچاره كرده
حيران
هر چه مي‌خورد تمامي ندارد
هر چه مي‌خَرد
جديدتر مي‌آيد
شركت‌ها هم مي‌دانند
هر روز بسته‌ها را عوض مي‌كنند
طرح‌ها را دگرگون

هدف؛ سرمايه است
افزايش سود ِ سرمايه
اوست كه تصميم مي‌گيرد
و سرمايه
به هيچ‌چيزي جز خود اهميت نمي‌دهد
سلامتي ما برايش مهم نيست
او فقط به افزايش خود مي‌انديشد
از هر راهي كه بشود
از تنوّع بهتر چيست
براي افزايش تقاضا براي خريد كالا؟!

قال أميرالمؤمنين (ع): «قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعُنِي إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (ص). فَكَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَة» (نهج‌البلاغه، خ54)
زير و روى كار را بر رسيدم [به گونه اى كه خواب از چشمم بريد.] ديدم يا بايد با اين قوم بجنگم يا آنچه را محمد (ص) آورده انكار كنم. پس، جنگ با آنان را از عذاب خدا آسانتر يافتم كه رنجهاى اين جهانى، تحمل پذيرتر از عذابهاى آن جهانى است. (ترجمه انصاريان)


همه را مي‌رويم
هر نمايشگاهي را
هر نمايشگاهي كه در شهرمان برگزار شود
پيگيري مي‌كنيم
از طريق سايت رسمي آن

ايده مي‌دهد
نه فقط به من
كه به كودكان
آن‌ها را با دنياي بزرگ پيرامون آشنا مي‌كند
جامعه‌اي كه در آن مي‌زيند
چقدر پيش رفته
تا كجا
و چقدر باقي مانده
بر عهده آن‌ها
تا پيش ببرند
تصميم بگيرند
براي بزرگسالي‌شان

آرزوها در كودكي شكل مي‌گيرند
خواسته‌ها
آن‌چه مي‌خواهند بشوند
و بكنند
كار و شغلي كه بپسندند
اين‌ها
اين علاقه‌ها
اميال
در كودكي در ضمير همه ما شكل گرفته است



همه نمايشگاه‌ها را مي‌رويم
تقريباً هر هفته
هر نمايشگاهي كه برگزار شود
نه براي خريد
بيشتر براي ديدن
براي اين‌كه نوآوري‌ها را ببينند
غبطه بخورند
بخواهند
اراده كنند
و اين اراده در ناخودآگاهشان رسوخ كند
ته‌نشين شود
براي روز اقدام
روزي كه قادر به انجام باشند
مثلاً نوشتن كتاب

نمايشگاه كتاب خيلي خوبي اين هفته برگزار شد
خيلي خوب
عالي!

قال أخو الرسول الأعظم (ع): «انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ.» (نهج‌البلاغه، ن53)
در امور مربوط به کارگزارانت دقت کن و آنها را با آزمون و امتحان و نه از روى «تمايلات شخصى» و «استبداد و خودرأيى» به کار گير، زيرا اين دو کانونى از شعب ظلم و خيانت اند. (ترجمه مكارم)


«گفتگو والاترين شيوه ارتباط است»

اخم هميشه لازم نيست
زمان دارد
تا وقتي كه گيرنده صوتي كودك فعال شود
نه دقيقاً گوش‌ها
آن‌ها كه از بدو تولد كار مي‌كنند
منظورم قدرت مغز بر تحليل امواج صوتي پيچيده است
امواجي شكل‌دهنده آواها
آواها يعني حرف‌ها
و حرف‌ها كلمه مي‌سازند
و كلمات جمله‌ها را

زياد طول نمي‌كشد
شايد كودك در يك‌سالگي به حرف بيايد
ولي
قدرت بر درك كلام را خيلي زودتر كسب مي‌كند
خيلي قبل‌تر از اين‌كه به حرف بيايد
از وقتي‌كه زبانش را مدام بيرون مي‌آورد و روي لب‌هايش مي‌مالد

من اين را خودم ديدم
تجربه كردم يعني
كودكان از يك وقتي شروع مي‌كنند به ليسيدن لب‌هايشان
مدام زبان در مي‌آورند
صداهاي نامفهوم مي‌سازند
تجربه من اين است
در اين زمان حرف‌هاي ما را مي‌فهمند
اگر نه همه را
تا حدّي

ابزار ارتباطي نخست «تماس» بود
«درد» محور ارتباط
حالا شده است «نور»
از طريق مشاهده با چشمان
وقت تبديل رسيده است
كلام مهم‌ترين ابزار ارتباط خواهد شد
وقتي كودك بتواند حرف‌هاي ساده ما را بفهمد

«نكن پسرم»
«دست نزن»
بعضي آواهاي ساده‌تر را ترجيح مي‌دهند
صداي سوختن پوست دست با آتش را با دهان خود در مي‌آورند:
«جيزّه»

مهم اين است كه زمان كاركرد هر ابزار را بشناسيم
به موقع منتقل شويم
و پس از انتقال
ابزار قبلي را ديگر به كار نگيريم
اين توهين به فهم كودك است
توهين سبب لج‌بازي او مي‌شود
او را آزار مي‌دهد:
«وقتي من روش جلوتر را مي‌فهمم، چرا با روش عقب‌تر با من برخورد مي‌كند؟!»

وقتي گفتگو ممكن شد
بايستي فقط از ابزار گفتگو براي ارتباط استفاده كرد!

[ادامه دارد.]


نه اين‌كه بد بشود
ولي
به اين خوبي نمي‌شد
اين چيزي بود كه بچه‌ها گفتند

در برنامه غذايي جمعه‌هاي ما
پيتزا هم هست
نه هر هفته
دو سه هفته يك‌بار
نه پيتزايي كه بخريم
بلكه
پيتزايي كه خودمان بپزيم



هميشه خمير را كه درست مي‌كردم
از آب و روغن و آرد و كمي نمك و خميرمايه
پهن مي‌كردم كف ظرف
خودشان يا خودم
مواد رويي را مي‌چيديم
و خلاص
فر بود و گرما و پختن در حرارت
كمي در وسط خمير آب مي‌انداخت
و كمي وسط خمير نرم‌تر

اين‌بار
اول خمير را گذاشتم در فر
تنها
بدون مواد رويي
كمي كه پخت
نان كه نيم‌پز شد
بيرون آوردم
مواد را چيديم
و دوباره
يك بار ديگر پخته شد

عالي
حرف نداشت
همه راضي
نان خوشمزه و كاملاً پخته
اين را بچه‌ها بيشتر دوست داشتند!


هميشه راه بهتري وجود دارد
يادگيري ته ندارد
علم بي‌منتهاست
رشد پايان ندارد
هر چقدر تلاش كني بيشتر فرا مي‌گيري
اين راز خلقت بشر است
آن‌چه او را از ساير مخلوقات متفاوت ساخته!

قال ابن ابي‌طالب (ع): «فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ» (نهج‌البلاغه، ن45)
آفريده نشده ام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همّت او علف، و يا چون حيوان رها شده كه شغلش چريدن و پر كردن شكم بوده، و از آينده خود بى خبر است. آيا مرا بيهوده آفريدند آيا مرا به بازى گرفته اند آيا ريسمان گمراهى در دست گيرم و يا در راه سرگردانى قدم بگذارم. (ترجمه دشتي)


«قانون بايد ثابت باشد»

ظلم دو جور است
گاهي با مقايسه است
«باعك تجر باعي لاتجر»
براي يكي بشود، براي ديگري نشود
اين فقط يكي از انواع ظلم است
ما معمولاً فقط به همين توجه داريم

اما
بيشتر ظلم‌ها يك‌نفره است
براي كودكان معمولاً
كودك با خود مي‌گويد
وقتي رفتار والد را قضاوت مي‌كند:
«ديروز به ليوان شيشه‌اي دست زدم چيزي نگفت، چرا امروز ناراحت شد؟»
وقتي پاسخي نداشته باشد
احساس ظلم مي‌كند
اين بدترين نوع ظلم درباره كودكان است

قانون بايد ثابت باشد
رفتار با كودك
بايد از قوانين ثابتي تبعيت كند
اگر نكرد
توضيح لازم است:
«ديروز چيزي بهت نگفتم چون مهمون تو خونه بود، امروز چون تنها هستيم دعوات كردم»

كودك زماني احساس آرامش مي‌كند
كه تبعات اعمال خود را بداند
هر انساني همين‌طور است
در شك و ترديد نمي‌شود زيست
ناامني‌ست
احساس ناامني ديوانه مي‌كند
بيمار مي‌شود روح انسان
اگر هر لحظه نداند با چه رفتاري روبه‌رو خواهد شد

براي خودمان چارچوبي تعيين كنيم
پدران و مادران
اگر كودك از اين مرزها عبور نكرد
هيچ ناراحتي
اگر عبور كرد
حتماً ابراز كنيم
بداند كه ناراحت شديم
ارتباط برقرار كنيم
ناراحتي ما را بفهمد
چه تماسي باشد و چه مشاهده‌اي و چه صوتي
نيشگون يا اخم يا كلام

اگر هميشه مثل هم تكرار شود
كودك احساس آرامش مي‌كند
چون كنترل رفتار ما را به دست مي‌گيرد
احساس مي‌كند مي‌تواند ما را كنترل كند
مي‌داند كه اگر از اين مرزها خارج نشود
هيچ آسيبي از طرف ما نخواهد ديد
از طرف پدر و مادر

كودك اين‌طور است كه لج‌باز نمي‌شود
برعكسش مي‌شود
اگر قانون ثابت نباشد!

[ادامه دارد.]


خيلي دوست دارند
از بچگي داشتند
شمشيربازي را

همه بچه‌ها اين‌طورند ظاهراً
شمشير چيز عجيبي‌ست
هر كودكي ببيند عاشقش مي‌شود!

ديگر نمي‌شد
بزرگ‌تر كه شدند
ديگر نخريدم
اجازه ندادم داشته باشند
خطرناك شده
بدن‌ها رشد كرده
عضلاني شده
قدرت بيشتر از آن است كه قابل كنترل باشد
ديگر ضربه‌هايشان مخاطره‌آميز گشته

مقداري الياف از بالش‌ها زياد آمده
ايده‌اي به ذهنم رسيد



لوله‌هايي دوختم
با پارچه‌هاي زياد آمده از روتُشكي
و الياف را
با فشار زياد
سعي كردم محكم و قوي باشد
اما
نرم و بي‌خطر

خوب بود
دو سه روزي بازي كردند
مثل شمشير
لذّت بردند
هم را زدند
و آسيبي هم نديدند

اما شكست خورد
چرا؟
دو روز نگذشته نرم شد
الياف وا رفتند
شمشيرها ديگر استقامت نداشتند
و بچه‌ها
شيوه بازي را عوض كردند
شمشيرها تبديل به شلاق شدند
حالا اين‌طور بازي مي‌كردند

سيل شكايت‌ها سرازير شد
اين از آن
آن از آن‌يكي
آن‌يكي هم از اين‌يكي
ديگر ضربه‌هايشان آسيب‌زا شده بود
هر كدام يك‌جايش را گرفته و با گريه و آه و ناله مي‌آمد

«بچه‌ها من اشتباه كردم»
شمشيرها را پس گرفتم
گفتم اين يك پروژه شكست‌خورده است
بايد فكري ديگر كنيم
اين‌كه چطور شمشيرها شمشير باقي بمانند
تبديل به شلاق نشوند!

جامعه اين‌طور رشد مي‌كند
وقتي اشتباه خود را بپذيرند
مسئولين
و اصلاح كنند
روش‌ها را
هر روز
روز به روز
نشود، نمي‌شود
راهي جز اين نيست
ما كه از پيش همه چيز را نمي‌دانيم
مسئولين ما هم نمي‌دانند!

قال علي (ع): «لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ، لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ؛ وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ "وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ"» (نهج‌البلاغه، ح93)
فردى از شما نگويد: خدايا از فتنه به تو پناه مى برم، زيرا كسى نيست كه در فتنه اى نباشد، لكن آن كه مى خواهد به خدا پناه برد، از آزمايش هاى گمراه كننده پناه ببرد، همانا خداى سبحان مى فرمايد: «بدانيد كه اموال و فرزندان شما فتنه شمايند» (ترجمه دشتي)


احمدي‌نژاد خيلي خدمت كرد
خيلي زياد
به همين خاطر دوستش داشتيم
زحمات زيادي كشيد
دولت را محتوّل كرد
به مستضعفين نزديك
جوان‌هاي انقلابي را آورد
فرصتي براي ارتقاء ايماني جامعه
او به مردم اميد داد
به مسلمانان
نه فقط داخل
كه تمام دنيا
عليه استكبار
با بلندكردن دوباره نام و آوازه امام خميني (ره)
انقلاب امام خميني (ره)
با
اهتمام دوباره به فرمايشات امام
در خط امام
بازگرداندن شعارهاي انقلاب به عرصه جامعه
بعد از شانزده سال ليبراليسم دولتي
اما
يك فرق بزرگ هست
بين خدماتي كه او انجام داد با شهيد سليماني
يعني اصلاً
انسان وقتي «برتر» را مي‌بيند
تازه توجه به ضعف‌ها پيدا مي‌كند
شايد اگر سردار را نمي‌شناختيم
با او آشنا نمي‌شديم
ضعف‌هاي احمدي‌نژاد را نمي‌فهميديم
او
احمدي‌نژاد
گرفتار «غرور ِ ايماني‌» شد!



اين آخرين حربه ابليس است
بزرگترين آن‌ها
ويژه متديّنين و مؤمنين
درجه يك‌ها
آن‌هايي كه خيلي خدمت مي‌كنند
اين نقشه را شيطان براي آن‌ها كشيده است

درست وقتي انسان به مقامات معنوني كه مي‌رسد
خداوند كه به او كمك‌هاي فوق‌بشري مي‌كند
مِن حيث لايحتسب كه بهره مي‌برد
رحمانيت و رحيميت خداوند كه شامل حال فرد مي‌شود
نصرت الهي كه سر مي‌رسد
وعده‌اي كه خداوند به مؤمنين داده است
كساني كه دين او را نصرت مي‌كنند
درست وقتي كه پروردگار به وعده خود عمل مي‌كند
فرد كه توفيق خدمات فراوان به دين پيدا مي‌كند
دقيقاً همين‌ها
دقيقاً در همان نقطه
اين‌جاست كه ابليس سر مي‌رسد:
«تو خيلي نزد خدا عزيزي كه اين‌قدر به تو كمك مي‌كند»
«از ديگران عزيزتر»
«خدا تو را بيشتر از ديگران دوست دارد»
«تو الآن در مسير حق از بقيه جلوتري، خيلي جلوتر»
«ديگران به اندازه تو به دين خدمت نمي‌كنند»

اين نقطه سقوط است
آخرين مار در بازي ماروپله
درست وقتي كه به خانه آخر نزديك مي‌شوي
همان ماري كه هميشه باعث تأسف و تأثر ما در بچگي مي‌شد
وقتي كه دو خانه مانده به پايان
نيش‌مان مي‌زد و به نقطه شماره يك بازمان مي‌گرداند



احمدي‌نژاد نيش خورد
درست وقتي «هاله نور» را دور «خود» ديد
و به زبان آورد
توسط همان آخرين مار
وقتي موفقيت‌هاي الهي را از «خود» ديد
وقتي گفت «دولت ِ من» اين كارها را كرده است
درست وقتي كه گزارشات او به «خودش» بازگشت
و به «كارگزاران پيرامونش»

اما سردار سپهبد
فيلم‌هايش را ديگر همه‌مان ديده‌ايم
خودش كه از خودش تعريف نكرد
ديگران هم وقتي تعريف مي‌كردند
اصلاً از درون به هم مي‌ريخت
«شرمندگي»‌ را مي‌شد از چهره‌اش ديد
اصلاً خودش را در آن مقامات نمي‌ديد
از درون متواضع بود
تظاهر نمي‌كرد
او همه موفقيت‌ها را از «خدا» مي‌ديد
از «خود» نديد
هر چه پيروزي بود از جانب پروردگار
هر چه نقص از جانب خودش
درست مثل مولا علي (ع) سلوك مي‌كرد
مثل او فكر مي‌كرد و عمل

اين يك تفاوت بزرگ است
از زمين تا آسمان



به اين دليل است كه من ديگر به احمدي‌نژاد رأي نمي‌دهم
با اين‌كه خيلي او را دوست داشتم
با اين‌كه
خيلي خدمت به ما كرد
به همه مستضعفين ايران و جهان
اما
او در خانه يكي مانده به آخر سقوط كرد
همان روزي كه كاپشن را در آورد و كت پوشيد
نماد حمايت از مستضعفين را به نماد مستكبرين تبديل كرد
نه اين‌كه كت بد باشد
اين «تغيير نماد» بد بود
معناي زيادي براي جامعه داشت
جامعه جهاني
او بالاترين اميدها را به نااميدي تبديل كرد
درست وقتي كه خودش را - بيشتر از بقيه - در مسير اسلام تصوّر كرد
اين خانه از بازي در انتظار همه هست
هر كسي كه در حال خدمت به مستضعفين باشد
خيلي توكّل مي‌خواهد كه بتواني از روي آن بپري
درست مثل سردار شهيد سپهبد قاسم سليماني!

قال مولانا و مقتدانا اميرالمؤمنين علي (ع): «أَيُّهَا النَّاسُ! لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ، كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ؛ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ، فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً، فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً» (نهج‌البلاغه، ح358)
اى مردم! بايد خداوند، شما را به هنگام نعمت ترسان ببيند همانگونه كه از بلا ونقمت ترسان مى بيند؛ زيرا كسى كه خدا به او نعمت گسترده اى بخشيده و آن را (احتمالا) استدراج (مقدمه مجازات تدريجى) نشمرد از امر خوفناكى خود را ايمن دانسته. (ترجمه مكارم)


«آبروي كودك از آدم‌بزرگ‌ها هم مهم‌تر است»

كودك هم آبرو دارد
خيلي هم بيشتر
اصلاً خيلي از مشكلات كودكان با والدين همين است
وقتي آبروي آن‌ها را حفظ نمي‌كنند

كودكان خيلي حساس‌تر هستند
روي آبروي خودشان
چرا؟
زيرا هنوز تجربه زندگي اندكي دارند
در ترس اين‌كه اگر آبرويشان برود چه رخ خواهد داد

جلوي ديگران نبايد ايرادشان را گفت
حتي جلوي برادر و خواهر
و گرنه اثر ندارد
اثر كه ندارد
اعتماد به والدين را هم از بين مي‌برد

ديروز چه كرده
در خانه چه كرده
بيرون چه كرده
در مدرسه چه اتفاقي افتاده
نمره‌اش چه شده
كجا دعوايش شده
هر جا كه آبروي كودك در خطر است
بايد در گوشي با او صحبت كرد
نبايد ديگران بفهمند
بايد احساس كند آبرويش براي والدين مهم است
اين به كودك شخصيت مي‌دهد

انساني كه آبرو دارد گناه نمي‌كند
دست از پا خطا نمي‌كند
كار زشت نمي‌كند
آبرو مهم‌ترين انگيزه دروني براي رفتار صحيح است
نيازي به پليس و نگهبان و مراقب هم ندارد
كودك بايد با آبرو بار آيد!

[ادامه دارد.]


«راز كودك هم راز است»

فقط آبرو نيست
راز هم هست
شب‌اداري كودك يك راز است
بدرفتاري‌اش مثلاً در خانه
نمره‌اي كه در مدرسه مي‌گيرد
اگر خودش نخواهد كسي بداند
مي‌شود راز

وقتي مهمان مي‌آيد
وقتي جلوي ديگران هستيم
غريبه هستند
اگر بخواهيم خبري درباره كودكمان بدهيم
بايد اجازه بگيريم:
«پسرم اجازه مي‌دهي بگم در مدرسه معلمت چي بهت گفت؟»

حتي اگر مايه افتخار باشد
براي اوست
اين اطلاع مال ِ اوست
خبر مالكيت دارد
خبري كه مال ِ كودك است
نبايد بدون اجازه او نشر يابد
بايد به مالكيت او احترام گذاشت

بچه‌ها معمولاً موافقت مي‌كنند
اخباري كه نشانه درخشش آن‌هاست
موفقيت‌شان
اين را مانع نمي‌شوند
ولي اخبار بد را
دوست ندارند
بايد مراقب بود كه از دهان‌مان خارج نشود

اگر لازم بود
خصوصي
اگر لازم بود كه مطلب را جايي نقل كنيم
خبر مهمي است
مثلاً مي‌خواهيم براي شب‌ادراري او نسخه بگيريم
از دوست و آشنا
خصوصي طرح كنيم
كودك خودش حاضر نباشد
نفهمد و با خبر نگردد

او وقتي به ما اعتماد مي‌‌كند كه بداند رازش را حفظ مي‌كنيم
آن‌وقت است كه رازش را به ما مي‌گويد
وقتي كه بزرگ شد
وقتي كه رازهايش مهم‌تر شد
سرنوشت‌سازتر
دوستانش و روابط بيرون از خانه‌اش!

[ادامه دارد.]


هديه‌اي رسيد
سرويس قابلمه تفلون
نيازي نداشتم خب
اين شد كه مريم را صدا كردم:
- اين جعبه مال ِ تو
به عنوان جهيزيه
يه جايي براش پيدا كن!

و او پرسيد:
«چه چيزهايي جزو جهيزيه است؟»

برق شادي را در چشمانش مي‌شد ديد
توجهي تازه پيدا كرده
«تهيه جهيزيه»
بالاخره كه يك روز بايد آماده كنم
چرا از امروز نه

- ببين مريم!
از اين به بعد
هر وقت بيرون مي‌رويم
براي خريد
بخشي از جهيزيه تو را هم مي‌خريم
كم‌كم
تا بعدتر فشار مالي كمتري داشته باشد

برايش توضيح دادم
حداقل چيزهايي كه براي آغاز يك زندگي لازم است
يك زندگي دو نفره
تا بعد از عروسي
تا مدتي ناگزير به خريد و هزينه اضافي نباشند
زوج جوان

فهرستي آماده كردم
در گوشي تلفن همراه
چيزهايي كه قرار است بخرم
تا هميشه همراهم باشد

فهرست‌هاي روي اينترنت را هم ديدم
غيرمنطقي
تجملاتي و تشريفاتي
مسرفانه
ليست ِ ما اين شد
به دور از اضافات:

اجاق گاز
يخچال فريزر
اتو
لباسشويي
جاروبرقي
مخلوط کن و آسياب
همزن
- چرخ خياطي
قاليچه يا فرش
- سرويس قابلمه
- سرويس بشقاب
- سرويس قاشق و چنگال
- سرويس چاقو ميوه خوري
- رنده
- سيني و ديس
- ملاقه و کفگير
- کتري و قوري
- نمک پاش
- پارچ و ليوان
- اسکاچ و سيم
- پيش‌دستي
- ماست‌خوري
- چاقوي آشپزخانه
- اسپنددودکن
- در قوطي بازکن
- آينه
- سطل آشغال کوچک و بزرگ
- سفره
- کاسه پلاستيکي
- شکر ريز
- کبريت
جا کره و پنير
کيسه زباله و فريزر
تشت آشپزخانه
همه کاره دستي
آبکش
پتو دو نفره
تشک دو نفره
دو بالش
ملحفه
رخت‌آويز بزرگ
ظرف ادويه و نمک و فلفل
ميز اتو
جالباسي پشت در
لوازم آرايش
ميز توالت و آينه روي آن
سشوار
سرويس نعلبکي و استکان و قندان
ساعت ديواري
حوله حمام، آشپزخانه، توالت
تشت حمام
دمپايي توالت و حمام
جاقاشقي و جاظرفي
کاسه خورش خوري
ماکاروني
مواد شوينده و ظرفشويي
شامپو و ليف
برنج چاي قند شکر نمک
دستمال کاغذي و توالت
نخود و لوبيا

از آن روز گذشته
هر دو سه هفته خريده‌ايم
بخشي را
و در گوشي همراه علامت زده
چه ثمره بزرگي داشته!

دختران جامعه ما
براي پذيرش بهتر نقش خود
بايد آماده شوند
بايد به آن بيانديشند
و خود را
براي مديريت يك خانه آماده كنند
و تهيه جهيزيه
حتي به مقداري اندك
وقتي استمرار پيدا مي‌كند
براي آن‌ها انگيزه مي‌سازد
انگيزه‌اي براي تلاش
تلاش كنند تا آماده شوند
از نظر روحي و ذهني
آمادگي براي زندگي مستقل
وقتي هر هفته يك قطعه جديد از زندگي آينده خود مي‌بينند

خيلي تصادفي فهميدم
تأثير روحي شگفت خريد روز به روز و اندك‌اندك جهيزيه!

قال أميرالمؤمنين (ع): «تَاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِيَاثاً وَ سَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِي الدُّنْيَا مَا الدُّنْيَا بَاقِيَةٌ، مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ عَنْكُمْ وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ وَ هُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلْإِيمَانِ» (نهج‌البلاغه، خ52)
بخدا سوگند، اگر دل هاى شما از ترس آب شود، و از چشم هايتان با شدّت شوق به خدا، يا ترس از او، خون جارى گردد، و اگر تا پايان دنيا زنده باشيد و تا آنجا كه مى توانيد در اطاعت از فرمان حق بكوشيد، در برابر نعمت هاى بزرگ پروردگار، بخصوص نعمت ايمان، ناچيز است. (ترجمه دشتي)


«هيچ‌كس مسئول اعمال غيرارادي خود نيست»

انسان مسئول است
همه‌مان هستيم
چرا مسئوليم؟
زيرا اراده آزاد داريم
اختيار يعني

اما
اين مسئوليت مشروط است
مشروط به مقدمه خود
به مبناي خود
به «اراده آزاد»

پس
فعلي كه خارج از اراده انسان باشد
اين را همه فلاسفه معتقدند
هيچ انساني نسبت به آن مسئول نيست
مسئول اعمال غيرارادي خود

فرزند ما هم انسان است
مشمول همين قانون اراده‌ها
او نيز
كارهايي را به اراده خود انجام مي‌دهد
و كارهايي را
طبيعتاً‌ خارج از اراده خود
و البته
چون كودك است
چون تجربه كمتر
چون بدون مهارت
خيلي بيشتر اتفاق مي‌افتد كه خارج از اراده عمل كند

سيداحمد ليوان را شكست
فرزندم است
تازه راه افتاده
عشق اين داشت كه ليوان را به آشپزخانه ببرد
از سر سفره
برداشت
كمي كه رفت
افتاد روي سنگ جلوي آشپزخانه

خيره به من نگاه مي‌كرد
منتظر عكس‌العمل من بود
انتظار داشت مرا ناراحت كرده باشد
اما من
تفكيك قائل مي‌شدم
هميشه
ميان آن‌چه ارادي‌ست با غيرارادي
فوراً به سمتش رفتم و بغلش كردم
از محل شكستن دور:
«چيزيت نشد پسرم؟ آرام باش، نگران نباش، چيزي نشده، مهم اينه كه سالمي»

اين اتفاق بعدها هم افتاد
هر كدام از كودكان اشتباهاتي مي‌كنند
اعمال غيرارادي هميشه هست
شب‌ها هم هست
هرگز براي ادرار در شب هيچكدام‌شان را دعوا نكردم
حتي تند هم صحبت نكردم

يكي‌شان يك‌بار
شير زياد خورده
نه در دوران شيرخوارگي
بزرگ‌تر
مدرسه مي‌رفت
اما
چون از اين ني‌هاي طعم‌دهنده شير خريده بوديم
عشق خوردن شير پيدا كرد
چهار ليوان شير خورد
شب
در خواب
اتفاق ناگواري افتاد
لباس و رختخواب كه هيچ
بخشي از خانه را.
اسهال است ديگر
خواب است ديگر
اختيار كه ندارد

همه را تميز كردم
سخت بود
اما
ذره‌اي تند نشدم
حتي صدايم هم بلند نبود
زيرا مي‌دانستم
اين‌كه او مسئول عملي كه انجام داده نيست

آن‌قدر اتفاقات مشابه افتاد
آن‌قدر وسايل شكسته شد و آسيب ديد
كه فهميدند
دانستند
يقين كردند
صراحتاً هم گفتم:
«من هرگز به خاطر شكستن چيزي دعوايتان نمي‌كنم»

كودك ظلم را مي‌فهمد
هر انساني مي‌فهمد
در هر سنّي كه باشد
بازخواست به خاطر عمل غيرارادي ظلم است
حتي اخم كردن به خاطر آن هم
حتي نگاه تند هم ظلم است
وقتي كاري كه كودك كرده از روي اختيار نبوده باشد
اين مي‌شود كه كودك آرامش پيدا مي‌كند
اعتماد به كسي كه مربّي اوست!

[ادامه دارد.]


از بچگي عاشق نقاشي نبود
ديوانه لاك‌پشت‌هاي نينجا بود
همان‌كه وقتي شبكه پويا پخش مي‌كرد
چهار لاك‌پشت سبز عجيب و غريب
اداي‌شان را در مي‌آورد و مبارزه نمايشي مي‌كرد

بعدتر علاقه‌مند به مرد عنكبوتي
وقتي مدرسه رفت
و تصاويرش را دست همكلاسي‌هايش ديد
روي كيف‌هايشان
روي دفاترشان
و دِدپول
شخصيت‌هاي كارتون‌هاي خارجي
اكشن
شخصيت‌هاي قهرمان و جنگاور

همين باعث شد به سمت نقاشي برود
تلاش كرد تصاويرشان را بكشد
تصاويري كه ما در خانه‌مان نداشتيم
قهرمان‌هايي
كه در خانه ما جايي نداشتند

هر روز مي‌كشيد
هر روز نقاشي مي‌كرد
مرد عنكبوتي و دِدپول را
بت‌من و ولورين را
همه قهرمان‌هايي كه نامشان را در مدرسه مي‌شنيد

باوركردني نيست
براي من سخت
بدون اين‌كه كلاسي رفته باشد
بدون استاد نقاشي
بدون راهنمايي
چنين نقاشي‌هايي بكشد
اين نقاشي را همين چند روز پيش كشيد:



اسم اين نوع نقاشي‌هايش را گذاشته «سه بعدي»
وقتي سايه مي‌زند
مي‌آيد و مي‌گويد:
«نقاشي سه بُعدي كشيده‌ام»

دفتر نقاشي را پر كرده
صفحه خالي نمانده
امروز آورده
نشانم داده
از تمام نقاشي‌هاي دفترش عكس گرفتم
و يك دفتر نقاشي جديد به او دادم



كلاس پنجم دبستان است
صحبت كردم
براي اين‌كه نقاشي را ادامه دهد
گفتم مي‌تواني يك گرافيست و طراح باشي
بيشتر سمت هنر
يا
مي‌تواني از اين توانايي‌ات در طراحي‌هاي فني‌تر استفاده كني
طراحي قطعات صنعتي مثلاً
مي‌تواني هنرت را در خدمت علم در آوري
مثل داوينچي
طراحي براي اختراع و ابداع
هنر ِ خالي نباشد يعني
هنر بماهو هنر
به تنهايي
اگر به دانشي متصل نباشد
به ايدئولوژي و هدفي
كارآيي اندكي دارد
آثار ناپايدارتري

غرب اين‌جاست
جايي‌كه قهرمان‌هايش است
وقتي
در مدرسه ما
در كلاس‌هاي درس كودكان ما
خزنده حضور دارد
دلبري مي‌كند
براي كودكان امروز ما
براي مسئولين آينده نظام ما
همين‌ها هستند ديگر
غرب‌گرا شوند چه مي‌شود؟!

قال مولانا علي (ع): «رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ» (نهج‌البلاغه، ح86)
رأى و تدبير پير نزد من بهتر از چالاكى جوان است (ترجمه مكارم)


معلم خوبي دارند
خدا حفظش كند
امروز كه از مدرسه آمد
اين مشق‌ها را داشت:



ايده خوبي‌ست
تأثيرگذار
خيلي جدّي گرفته بود
بالاخره معلم گفته است
مشقي كه بايد انجام دهد!

قال مولانا (ع): «إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ، فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ» (نهج‌البلاغه، ح13)
زمانى كه مقدمات نعمتها به شما رسيد، نهايت آن را با كمى شكر از خود مرانيد. (ترجمه انصاريان)


«ترتيب امير، بنده، وزير درست نيست»

بارها شنيده بودم
و هنوز هم
وقتي خلاف آن عمل كردم
مدام مي‌گفتند
اين گزاره‌اي را كه معتقدم «قطعاً» نادرست است

اصلاً مگر مي‌شود
مگر مي‌شود انساني با اراده ضعيف را
هفت سال امير دانست
و بدتر از آن
چطور مي‌شود اميري را از امارت پايين كشيد
بعد از هفت سال
و به نقطه بندگي كشاند؟
چطور مي‌شود؟
غيرممكن است
خطرناك است
قطعاً آسيب مي‌بيند:
«من ِ امير چه اشتباهي كرده‌ام كه از امروز بايد بنده باشم؟!»
اين سؤالي بديهي‌ست كه از خود مي‌پرسد

روايت ضعيف است
گشتم و ديدم
اصلاً‌ مرفوع است
راوي ذكر نشده
متني كه اين‌طور مشهور شده
و به نبي مكرّم اسلام (ص) منتسب:
«فرزند امير است هفت سال و عبد است هفت سال و وزير است هفت سال.» (مكارم الاخلاق، ص222)

امكان ندارد
اين ضدّ تربيت است
اين‌كه
همراه با رشد كودك
اختيارات او رشد نكند
برعكس
كاسته شود
كودكي كه تا هفت‌سالگي اختيارات مطلق داشته
دستش باز بوده
حالا پس از هفت‌سالگي
ناگهان دستش بسته شود
كنترل گردد
محدود شود
اين نمي‌شود
شورش مي‌كند
اگر بتواند قيام مي‌كند
اگر هم نتواند
درون‌گرا مي‌شود و دور خود ديوار مي‌كشد
زيرا باور نمي‌كند با افزايش مهارت‌هايش
اين‌طور محدود شده باشد

اين نظريه قابل قبول نيست
ولي متأسفانه
زياد هم دهان به دهان مي‌شود
اين خلاف تجربه من است

من
تمام كودكانم را
از محدوديت شديد شروع كردم
و پيوسته كاهش دادم
از كنترل‌هايشان
آزادتر شدند
روز به روز
طوري كه حس كردند
بايد حس كنند

اين مقاله را ببينيد:
http://hadith.riqh.ac.ir/article_12541_0.html
مي‌نويسد:
«جالب اين‌كه نقل «الولد سيد» - كه بين ما رواج دارد و مشهور است - از اهل سنت بوده و به اعتراف خودشان جعلي است!»
يعني همين روايت!

اما روايت ديگري كه صحيح است
سند دارد و معتبر
«مهلت دادن به كودك است»
اين متفاوت است از «امير بودن هفت ساله كودك»
متن اين است:
«فرزندت را مهلت بده تا شش سال بر او بگذرد، سپس هفت سال ملازم خودت گردان و با ادب خودت آموزش بده.» (كافي، ج11، ص441)

اين درست است
سند هم دارد
راويان هم مورد اعتماد
همين‌كه امروز هم فرزندان از هفت‌سالگي مدرسه مي‌روند
اين درست است
تا قبل از هفت‌سالگي قرار نيست آموزش آغاز شود
اما اين غير از «امير» بودن كودك است

همان اشتباهي كه امروز زياد شده
كودك را قبل از مدرسه به آموزش مي‌فرستند
پيش‌دبستاني
كلاس‌هاي آموزشي
حفظ قرآن حتي
توصيه امام صادق (ع) اين بوده كه آموزش از هفت‌سالگي آغاز شود
نه زودتر

اين روايت هم صحيح است:
«كودك هفت سال بازي كند و هفت سال كتاب بياموزد و هفت سال حلال و حرام ياد بگيرد» (كافي، ج11، ص441)
اما اين‌جا نيز
بحثي از «امارت» و «سيادت» كودك نيست
فقط بحث آموزش است
و اتفاقاً منظور از «كتاب» همان «قرآن» است

انسان رشد مي‌كند
توانايي‌هايش پيوسته ارتقا مي‌يابد
بيشتر مي‌شود
پس
حق دارد
اين حق اوست
و تكليف ما
حق اوست كه حوزه و دايره اختياراتش بيشتر شود
ما موظفيم اين آزادي‌ها را به او بدهيم
يعني
روز به روز كمتر به كارش كار داشته باشيم

كودكي كه تا ديروز بدون اجازه نمي‌گذاشتم بيرون برود
امروز مي‌تواند
كودكي كه ديروز خودم به مدرسه مي‌بردم
امروز تنها مي‌رود
كودكي كه تا ديروز
حق نداشت كابينت آشپزخانه را باز كند
امروز مي‌تواند
زيرا امروز پنج‌ساله شده است
ديروز فقط چهار سالش بود

اگر نمودار اختيارات به سن را رسم كنيم
همواره شيبي مثبت خواهد داشت
رو به بالا
هر جا اگر نزولي شد
شيب آن منفي شد
همان‌جا كودك كُب مي‌كند
تعجب مي‌كند
آن را تنبيه تلقّي مي‌كند
اين‌كه از اختيار او كاسته شده است:
«مگر من چه اشتباهي كردم كه بايد تنبيه شوم؟»

اگر دليل را نبايد
آن را ظلم تلقّي مي‌كند
ظلم قابل بخشش نيست
حتي اگر فرد ظالم پدر يا مادر باشد
هيچ انساني نمي‌تواند در قلب خود ظلم را بپذيرد
اين فطرت بشر است!

ترتيب من اين است:
«بنده، وزير، رفيق»
كودك چون ناتوان است
او مطيع من است
اما وقتي تواناتر شد
هفت سالگي مثلاً
شايد هم زودتر چه بسا
وقتي توانست كاري را انجام دهد
وزير مي‌شود
همكاري مي‌كند
در كارهاي خانه
و پس از رشد عقلاني
او رفيق من است
با او دوست مي‌شوم
شده‌ام يعني
امروز فرزندان من دوستان من هستند
هيچ كاري را انجام نمي‌دهيم
مگر همه با هم تصميم بگيريم
اراده‌هاي‌مان مركّب است
با هم تركيب مي‌شود
مي‌شود اراده خانواده ما!

[ادامه دارد.]


خيلي خوب بود
خيلي راضي
مريم امروز صبح كلاس داشت
توي تلويزيون
شبكه آموزش
سر ساعت 8

خيلي زود بيدار شدند
خيلي سريع رختخواب‌ها را جمع كردند
خيلي زود صبحانه خوردند
خيلي تند سفره را جمع كردند
هر كدام بشقاب و ليوان خود را شست
نيم‌ساعت به 8 مانده
همه‌شان خيره به تلويزيون
در انتظار
منتظر اين‌كه درس آغاز شود

ياد كودكي‌ام افتادم
آن روزها هم بود
مدتي از شبكه دو آموزش مي‌ديديم
وقتي موشك‌باران شده بود
تمام مدارس تهران را تعطيل كرده بودند



كلاس كه تمام شد
سه اتفاق عجيب افتاد
اول گزارش مريم بود:
«معلم ما يك درس رو سه ساعت طول مي‌كشيد ياد بده، اين تو نيم‌ساعت ياد داد!»

دوم
يادگيري كلاس‌پاييني‌ها
بله
در لابه‌لاي درس
آن‌ها نيز پاسخ مي‌دادند
به پرسش‌هاي معلم
سيداحمد و سيدمرتضي
وقتي
خيره به تلويزيون نگاه كرده بودند
انگار
آن‌ها نيز در كلاس درس رياضي هفتم شركت داشتند



الآن هر سه تايشان ياد گرفته‌اند
اولين بحث «توان» در رياضي را
چقدر خوب
چقدر كارآمد
چقدر با راندمان بالا

سوم هم ذهن من بود
دوباره بهم ريخت
و دوباره از نگراني‌ها پر شد
اين‌كه
سبك آموزش كهنه و پوسيده فعلي بايد عوض شود

دنيا عوض شده است
آموزش نبايد بشود؟
فناوري آمده است
آموزش نبايد فناورانه بشود؟

يادم هست اسكيپي را
كودكي كه با كانگرويي دوست بود
دور از مدرسه و تحصيل
از طريق يك تلويزيون با معلم ارتباط داشت
و سر ساعت بايد جلوي تلويزيون مي‌بود
آن روزها خيال مي‌كرديم اين شيوه آموزش آينده است
آرزويش را داشتيم

بله
يك چيز هست
كودكان در كنار هم چيزهاي ديگري نيز ياد مي‌گيرند
روابط اجتماعي را
دعوا كردن يا نكردن را
البته فحش و فحاشي هم را
پسران من كه از وقتي مدرسه رفته‌اند كلكسيوني از واژگان بي‌تربيتي شده‌اند(!)
اين خوب است
اين پرورش است
اين جامعه‌پذيري را افزايش مي‌دهد
از انزوا دور مي‌كند
كودك را با آينده‌اي كه خواهد داشت
همين امروز روبه‌رو مي‌كند

اما
اگر كودكان ما بتوانند آموزش‌هاي نظري را در خانه ياد بگيرند
از طريق تلويزيون
يا از طريق اينترنت
آن‌وقت
فقط براي آموزش‌هاي مهارتي به كلاس مي‌روند
براي نجاري و نقشه‌كشي و آهنگري و خياطي و آشپزي و شيشه‌بري و .
بگذاريم روابط اجتماعي را در محيط كار فرا بگيرند

آيا آموزش دوازده‌ساله به پنج‌سال تقليل نخواهد يافت؟
وقتي راندمان يادگيري در خانه بالاتر است
تمركز بيشتر
فرصت فراوان‌تر
نمي‌بينيم وقتي كارتون و فيلم مي‌بينند چقدر تمركز دارند؟!

چه خواهد شد؟
به زودي لشكري از جوانان پُرتوان خواهيم داشت
هم دانش دارند
هم مهارت
هم وقت و فرصت كافي براي اقدام
فرصتي كه امروز به دليل طولاني بودن آموزش از دست مي‌دهند

اين‌ها دنيا را متحوّل خواهند كرد
چنين جوانان پُرتوان و پُرفرصتي
دنيايي كه با گذشته فرق مي‌كند
چرا هنوز هر روز صبح سر صف بايستند و در كلاس بنشينند و زنگ تفريح تغذيه بخورند و ناظم سرشان داد بزند و سر كلاس هم معلم جلوي تخته درس‌شان بدهد؟!

قال أميرالمؤمنين(ع): «.لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاكَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ وَ اسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ» (نهج‌البلاغه، ن31)
همه اينها براى آن است که با تصميم جدى به استقبال امورى بشتابى که انديشمندان و اهل تجربه تو را از طلب آن بى نياز ساخته و زحمت آزمون آن را کشيده اند تا نيازمند به طلب و جستجو نباشى و از تلاش بيشتر آسوده خاطر گردى، بنابراين آنچه از تجربيات نصيب ما شده، نصيب تو هم خواهد شد (بى آنکه زحمتى کشيده باشى) بلکه شايد پاره اى از آنچه بر ما مخفى شده (با گذشت زمان و تجربه بيشتر) بر تو روشن گردد. (ترجمه مكارم)


برايش كوتاه شده بود
چادر چهار سال پيش
همان چادرنمازي
خودم برايش دوختم
اين‌جا گفته بودم



كوتاه شده
كوتاه كه نه
دخترم قد كشيده :)

گفتم بلند كنم
حيف است
اگر نه از پارچه خودش
اندكي مشابه



بد نشد
استفاده مي‌كند
راضي هم
نوارهاي رنگي زيباتر كرده
خواستم تغيير رنگ پارچه را پوشش دهد!

قال ابن ابي‌طالب(ع): «وَ اعْمَلُوا فِي غَيْرِ رِيَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ، فَإِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللَّهِ يَكِلْهُ اللَّهُ [إِلَى مَنْ] لِمَنْ عَمِلَ لَهُ» (نهج‌البلاغه، خ23)
و عمل كنيد ولى بدون ريا و خودنمايى، زيرا كسى كه براى غير حق عمل كند خداوند او را براى دريافت مزد به همان غير واگذار كند. (ترجمه انصاريان)


جالب بود
چه نمايشگاهي

با بچه‌ها رفتيم
معمولاً مي‌رويم
هر نمايشگاهي كه برگزار شود

خلوت بود
مشتري كم داشت
تخصصي
ولي
براي ما مفيد
روش توليد سيمان را ديديم
روش توليد سنگ را
سنگ‌هاي ساختماني و صنعتي
دستگاه‌هاي مورد استفاده در معادن



هديه‌هاي جالبي هم گرفتيم
بچه‌ها سنگ‌هاي زيبايي انتخاب كردند و رايگان گرفتند
نمك طبيعي حوض سلطان هم
براي پخت و پز در آشپزخانه
يك غرفه خودكار هم بود
در شهر قم توليد مي‌شد
دانه‌اي 800 تومان مي‌فروخت
با نوك هفت دهم (0.7) را

همين هفته پيش خريده بودم 4000 تومان
زيرزمين پاساژ قدس
مي‌گفت ايراني ندارد
نگو در همين شهر قم توليد مي‌شود
و همه ما بي‌خبر

سي عدد خودكار خريديم
در رنگ‌هاي مختلف
نحوه ساخت آن را هم ديديم
از ديدن توليد كالاهاي ايراني هم خوشحال
چه صرفه اقتصادي خوبي داشت
خودكارش هم خيلي عالي
چقدر روان مي‌نويسد
شركتي با نام ارس!

سرورم علي (ع) فرمود: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ . كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى، [فَخَالَفَهُ] فَيُخَالِفُهُ. فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا» (نهج‌البلاغه، ح289)
در گذشته برادرى الهى و دينى داشتم (كه وصفش چنين بود): . او چنان بود كه هرگاه دو كار برايش پيش مى آمد انديشه مى كرد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است، با آن مخالفت مى ورزيد. (و آن را كه خلاف هواى نفس بود مقدم مى شمرد، اگر مى خواهيد راه سعادت و نجات را پيدا كنيد) بر شما باد كه اين صفات را تحصيل كنيد. (ترجمه مكارم)


«خواستن ِ زوركي را بايد حل كرد»

پدر و مادر
در خانواده
مثل دو بادكنك هستند
در يك جعبه
هر كدام فشاري ايجاد مي‌كند
فضايي را اشغال
اختيارات و گستردگي‌هايي را
جايگاه هر كدام در بالانس و تعادلي قرار مي‌گيرد
جايي كه فشارها هم را خنثي كنند

كودك كه مي‌آيد
يك بادكنك در حال باد شدن
كوچك است
جايي در جعبه ندارد
تمام فضا را بادكنك پدر و مادر پر كرده است
خود را اندكي جمع مي‌كنند
به او جا مي‌دهند
تا بزرگ شود

اما
كودك كه بزرگ مي‌شود
پُرفشار
بادكنكش پرزور
مي‌خواهد جا باز كند
بيشتر از آن‌چه به او داده‌اند

بايد به تعادل برسد
نقطه اپتيموم
اكسترموم
اين به دست پدر و مادر است
اين‌كه
نقطه تعادل را تعريف كنند

كودك طبيعتاً زورگويي مي‌كند
قصد دارد اراده خود را حاكم نمايد
اين عادي‌ست
اما
وظيفه پدر و مادر
درمان اين درد است
رفع اين فشار
بايد به او ياد بدهند
قانون خانواده را:
اين‌جا هيچ اتفاقي با «زور» نمي‌افتد!

«من بيشتر مي‌خوام»
وقتي سهم شيريني يا كيك تقسيم مي‌شود
«من اينو مي‌خوام»
وقتي از كنار ويترين يك اسباب‌بازي‌فروشي عبور مي‌كند
اين نمي‌شود
اين نياز به حل شدن دارد

راه هم دارد
براي هر كودك هم لازم است
در يك سني
وقتي اين فشار را اعمال كرد
بايد با اين فشار مبارزه شود
اما
نه با زور

«ببين پسرم، چون اين خواسته‌ات را با زور گفتي، نمي‌تونم قبول كنم، بايد دليل بياري كه چرا بايد اين كار رو انجام بدم»
از زور به منطق
اين يك انتقال است
وقتي كودك بفهمد با زور نمي‌شود
وقتي بفهمد كه با منطق مي‌شود
با استدلال مي‌شود
حتماً راه مي‌آيد
مسير را پيدا مي‌كند

«من اين كفش رو مي‌خوام»
- چرا پسرم؟ مگه كفش خودت چه اشكالي داره؟
نشانم مي‌دهد
اين‌جايش پاره شده
- خب كفشت را مي‌دوزيم
اگر بخواهيم دوباره كفش بخريم
يك هزينه‌اي متحمّل مي‌شويم
بايد دليل قانع‌كننده‌اي براي آن داشته باشيم
«كفش ورزشي آخه ندارم»
- خب، اين دليل خوبي‌ست!

بله
وقتي دليل خوبي آورد
يا دليلش را با دليل رد مي‌كني
يا اگر نكردي
حتماً بايد تسليم شوي
پدر يا مادر بايد تسليم دليل باشند
تا فرزند هم بشود
تسليم دليل
و از زورگويي خارج

اين يكي از مهم‌ترين آسيب‌هاي خانواده‌هاي امروزي‌ست
زورگويي فرزندان
از خردسالي تا بزرگسالي
حتي در شُرف ازدواج و پس از آن هم!

فرزندان من سال‌هاست كه زور نمي‌گويند
خواسته‌هاي زوركي‌شان را در كودكي رفع كردم
با همين روشي كه عرض كردم
يك‌بار براي هميشه!

[ادامه دارد.]


«فرياد براي همه نامفهوم است»

كودكي كه بلند صحبت مي‌كند
داد مي‌زند يعني
هدفش چيست؟
به چه مي‌خواهد برسد؟

فرياد زدن يك روش استاندارد است
عمومي
براي جلب توجه
تا مخاطب به گفته ما گوش بسپارد
تا اطاعت كند

حيوانات هم فرياد مي‌زنند
نعره مي‌كشند
عرعر مي‌كنند
هر كدام كه قوي‌تر
صداي نعره هم بيشتر
كه بترساند
كه غلبه كند
كه مطيع خود سازد
كودكان هم همين قصد را دارند
وقتي با فرياد بيان مي‌كنند
براي هر مطالبه‌اي

من پاسخ نمي‌دهم
از ابتدا نمي‌دادم
وقتي كودكم فرياد مي‌كشيد
بلند چيزي را مي‌گفت:
«وقتي داد مي‌زني نمي‌فهمم چي مي‌گي، آرام بگو تا بفهمم»

يادشان دادم
عادتشان
ناكارآمد كردم فريادشان را
تا ديگر نكشند
تا ديگر بلند صحبت نكنند
از همان كودكي جلوي داد زدن‌شان را گرفتم
با عبارت‌هاي مختلف توجيه كردم:
«مردم كسي را كه داد مي‌زند دوست ندارند»
«مي‌خواهي با داد زدن من را مجبور كني؟»
«من اگر تسليم داد تو شوم، باباي ضعيفي خواهم بود، دوست داري بابات ضعيف باشد؟»
«فكر مي‌كني صداي تو از من بلندتر است؟ مي‌خواهي من هم داد بزنم ببينيم چه كسي خواهد ترسيد؟»

كودكان بايد ياد بگيرند
با داد و فرياد نمي‌شود رسيد
اين را اگر بفهمند
ديگر فرياد نمي‌كشند
آرامش را به خود و ديگران هديه مي‌كنند!

[ادامه دارد.]


دنبال دُنبه مي‌گشت
مريم
در كاسه آبگوشتي كه جلويش بود

- نگرد دخترم! دنبه را له كردم تا نتوني درسته بخوري!

وقتش بود كه خاطره بگويم
قصه و داستان
بهترين روش آموزش
بچه‌ها با خاطره بهتر ياد مي‌گيرند

- بچه‌ها من عاشق دنبه بودم
وقتي ديزي سفارش مي‌دادم
روبه‌روي حرم
هميشه يك دنبه وسط آبگوشتم بود
مي‌گذاشتم لاي نان
نمك مي‌زدم
درسته مي‌خوردم
غرق لذّت مي‌شدم
اما
ترك كردم
وقتي فهميدم چقدر ضرر دارد برايم
وقتي وزنم بالا رفت

سيدمرتضي كلام مرا ادامه داد:
«منم دو تا چيزو ترك كردم
ديگه نقاشي مرد عنكبوتي نمي‌كشم
ديگه گنج هم نگه نمي‌دارم»

خيلي دوست داشت
اين‌كه هر چيز جالبي را جمع كند
كمدش يك گنجينه از عتيقه‌جات بود
خودكارهاي عجيب
كيف و دفتر و مداد و پاك‌كن و تراش
هر چيزي كه دوست داشت نگه مي‌داشت
استفاده نمي‌كرد
يك گنج درست كرده بود
قبلاً گفته بودم كه «گنج» درست كردن خوب نيست

سيداحمد هم به ما پيوست:
«من هم تنبلي رو ترك كردم
ديگه مي‌خوام زرنگ باشم»
كم‌كاري مي‌كرد معمولاً
سر جمع كردن سفره
موقع جمع كردن رختخواب
معمولاً آخرين نفر بود
سعي مي‌كرد بار كمتري بر دوشش باشد

مانده بود مريم
- دخترم! تو چي رو مي‌خواي ترك كني؟
متحيّر مانده بود
چيزي به ذهنش نمي‌رسيد
خوردن شيريني‌جات را كه نمي‌توانست
معلوم بود قصدش را هم ندارد
اما وقتي اصرار مرا ديد
او هم به گروه ما پيوست:
«من هم بي‌نظمي را ترك مي‌كنم»
دفتر و كتابش خيلي وقت‌ها روي زمين پخش مي‌ماند
پارچه‌ها و وسايل خياطي‌اش
لباس‌هايش را دير از رخت‌آويز جمع مي‌كرد
گاهي هم چادر و مانتويش اين طرف و آن طرف پيدا مي‌شد



به هم پيوستيم
به گروه ِ ترك
قرار شد هر كدام يك چيزي را ترك كنيم
تصميم گرفتيم
حالا مانده مراقبه
مراقب هم باشيم تا به عزم‌مان اهتمام نماييم!

قال باب العلم(ع): «مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ، لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ» (نهج‌البلاغه، ح440)
چه شكننده است خواب براى تصميم هايى كه (انسان) در روز مى گيرد. (ترجمه مكارم)
نمى توان به تصميم ها و وعده هاى افراد زياد خوش بين بود زيرا بسيار مى شود كه تصميم هاى محكمى امروز مى گيرند ولى شب مى خوابند و صبح بيدار مى شوند و به كلى آن را رها مى سازند گويى نه تصميمى گرفته بودند نه وعده اى داده بودند. (پيام امام اميرالمؤمنين؛ شرح نهج‌البلاغه مكارم)


طرح زيبايي داشت
اين بود كه خوشم آمد
تلويزيون نشان داد
شبكه قم
آموزش نوعي شيريني
ظاهري شبيه به گل



درنگ نكردم
فوري طبخ كردم
فرصتي كه نبايد از دست مي‌رفت
تا دستورش از يادم نرفته!

زمان در گذر است
فرصت‌ها باقي نمي‌ماند
حالا شيريني كه امر مهمي نيست
اما
امور مهم سراغ ما مي‌آيند
قطعاً در زندگي
تأخير سبب فوت
درنگ جايز نيست
كارهاي مهم را بايد چسبيد
فوري مبادرت كرد
اموري كه آخرت ما را مي‌سازند!

مولاي‌مان (ع) فرمود: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، . كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ» (نهج‌البلاغه، ح289)
در گذشته برادرى الهى و دينى داشتم (كه وصفش چنين بود): . او از تحت حكومت شكم خارج بود، ازاينرو آنچه نمى يافت اشتهايش را نداشت (و به دنبال آن نمى رفت) و آنچه را مى يافت زياد مصرف نمى كرد. (ترجمه مكارم)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Beth ..... خرید اینترنتی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان جوین خزعبلات یک روانپریش|: Leon کلاس شادی Kenfolk ابدی من