«قانون بايد ثابت باشد»
ظلم دو جور است
گاهي با مقايسه است
«باعك تجر باعي لاتجر»
براي يكي بشود، براي ديگري نشود
اين فقط يكي از انواع ظلم است
ما معمولاً فقط به همين توجه داريم
اما
بيشتر ظلمها يكنفره است
براي كودكان معمولاً
كودك با خود ميگويد
وقتي رفتار والد را قضاوت ميكند:
«ديروز به ليوان شيشهاي دست زدم چيزي نگفت، چرا امروز ناراحت شد؟»
وقتي پاسخي نداشته باشد
احساس ظلم ميكند
اين بدترين نوع ظلم درباره كودكان است
قانون بايد ثابت باشد
رفتار با كودك
بايد از قوانين ثابتي تبعيت كند
اگر نكرد
توضيح لازم است:
«ديروز چيزي بهت نگفتم چون مهمون تو خونه بود، امروز چون تنها هستيم دعوات كردم»
كودك زماني احساس آرامش ميكند
كه تبعات اعمال خود را بداند
هر انساني همينطور است
در شك و ترديد نميشود زيست
ناامنيست
احساس ناامني ديوانه ميكند
بيمار ميشود روح انسان
اگر هر لحظه نداند با چه رفتاري روبهرو خواهد شد
براي خودمان چارچوبي تعيين كنيم
پدران و مادران
اگر كودك از اين مرزها عبور نكرد
هيچ ناراحتي
اگر عبور كرد
حتماً ابراز كنيم
بداند كه ناراحت شديم
ارتباط برقرار كنيم
ناراحتي ما را بفهمد
چه تماسي باشد و چه مشاهدهاي و چه صوتي
نيشگون يا اخم يا كلام
اگر هميشه مثل هم تكرار شود
كودك احساس آرامش ميكند
چون كنترل رفتار ما را به دست ميگيرد
احساس ميكند ميتواند ما را كنترل كند
ميداند كه اگر از اين مرزها خارج نشود
هيچ آسيبي از طرف ما نخواهد ديد
از طرف پدر و مادر
كودك اينطور است كه لجباز نميشود
برعكسش ميشود
اگر قانون ثابت نباشد!
[ادامه دارد.]
درباره این سایت